صفت ( adjective )
مشتقات: tiresomely (adv.), tiresomeness (n.)
مشتقات: tiresomely (adv.), tiresomeness (n.)
• (1) تعریف: causing weariness, impatience, or boredom.
• مترادف: boring, dreary, dull, humdrum, tedious, wearisome, weary
• متضاد: interesting
• مشابه: burdensome, deadly, long, monotonous, tiring
• مترادف: boring, dreary, dull, humdrum, tedious, wearisome, weary
• متضاد: interesting
• مشابه: burdensome, deadly, long, monotonous, tiring
- Stuffing envelopes all day is tiresome work.
[ترجمه گوگل] پر کردن پاکت در تمام روز کاری خسته کننده است
[ترجمه ترگمان] پر کردن پاکت تمام روز کار خسته کننده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پر کردن پاکت تمام روز کار خسته کننده ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The students find his lectures tiresome because he speaks in a monotone.
[ترجمه گوگل] دانشجویان سخنرانی های او را خسته کننده می دانند زیرا او یکنواخت صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان کلاس او را خسته کننده می دانند، زیرا او یکنواخت حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان کلاس او را خسته کننده می دانند، زیرا او یکنواخت حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: annoying; irritating.
• مترادف: bothersome, irksome, irritating, pesky, vexatious, vexing
• متضاد: enjoyable, pleasant
• مشابه: exasperating, troublesome, trying
• مترادف: bothersome, irksome, irritating, pesky, vexatious, vexing
• متضاد: enjoyable, pleasant
• مشابه: exasperating, troublesome, trying
- She finds his constant complaining very tiresome.
[ترجمه گوگل] او شکایت مداوم او را بسیار خسته کننده می داند
[ترجمه ترگمان] او مدام شکایت می کند که مدام شکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مدام شکایت می کند که مدام شکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید