صفت ( adjective )
مشتقات: tiredly (adv.), tiredness (n.)
مشتقات: tiredly (adv.), tiredness (n.)
• (1) تعریف: needing sleep or rest; fatigued; sleepy.
• مترادف: beat, bushed, dead, done in, exhausted, fatigued, wasted, weary, worn-out
• متضاد: fresh, rested, wide awake
• مشابه: jaded, run-down, spent, worn
• مترادف: beat, bushed, dead, done in, exhausted, fatigued, wasted, weary, worn-out
• متضاد: fresh, rested, wide awake
• مشابه: jaded, run-down, spent, worn
- She's tired from swimming extra laps today.
[ترجمه naemeh] او امروز از شنای زیاد خسته شد|
[ترجمه علي] اوامروز ازشنای دورانی زیاد خسته شد|
[ترجمه گوگل] او امروز از شنا کردن دورهای اضافی خسته شده است[ترجمه ترگمان] امروز از شنا کردن خسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a tough meeting, and now I'm tired.
[ترجمه Gomnam] ملاقات سختی بود و الان خسته شده ام|
[ترجمه گوگل] جلسه سختی بود و الان خسته ام[ترجمه ترگمان] ملاقات سختی بود و حالا خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My legs are tired from climbing all those steps.
[ترجمه تارا] پام خسته شده|
[ترجمه رزا] پاهایم از صعود این همه مرحله خسته شده اند|
[ترجمه گوگل] پاهایم از بالا رفتن از آن پله ها خسته شده اند[ترجمه ترگمان] پاهایم از بالا رفتن از این پله ها خسته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: weary; impatient; bored (usu. fol. by "of").
• مترادف: bored, impatient, jaded, sick, weary
• مشابه: blas�, edgy, fed up, prostrate, world-weary
• مترادف: bored, impatient, jaded, sick, weary
• مشابه: blas�, edgy, fed up, prostrate, world-weary
- They got tired of playing their game and decided to watch a movie instead.
[ترجمه گوگل] آنها از انجام بازی خود خسته شدند و تصمیم گرفتند به جای آن فیلم تماشا کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها از بازی کردن خسته شدند و تصمیم گرفتند به جای آن یک فیلم تماشا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها از بازی کردن خسته شدند و تصمیم گرفتند به جای آن یک فیلم تماشا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm tired of pizza; let's have something different for a change.
[ترجمه Bloomyth] من از پیتزا خسته شدم ؛ بیا برای تنوع ، یک چیز متفاوت رو امتحان کنیم|
[ترجمه گوگل] من از پیتزا خسته شدم بیایید چیزی متفاوت برای تغییر داشته باشیم[ترجمه ترگمان] من از پیتزا خسته شدم بیا یه چیز دیگه برای تغییر پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not new, energetic, or original; overused; stale.
• مترادف: clich�d, hackneyed, overused, stale, trite, worn
• متضاد: fresh
• مشابه: boring, bromidic, dull, hack, humdrum, old, old hat, tedious, threadbare, tiresome, unoriginal, wearisome, worn-out
• مترادف: clich�d, hackneyed, overused, stale, trite, worn
• متضاد: fresh
• مشابه: boring, bromidic, dull, hack, humdrum, old, old hat, tedious, threadbare, tiresome, unoriginal, wearisome, worn-out
- The ballet company gave a tired performance last night.
[ترجمه Bloomyth] گروه باله ، دیشب اجرای خسته کننده ای داشتند|
[ترجمه گوگل] گروه باله دیشب اجرای خسته ای را اجرا کرد[ترجمه ترگمان] شرکت باله در شب گذشته عملکرد خسته ای داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need to change our company's tired old slogan.
[ترجمه Bloomyth] ما باید شعار خسته کننده و قدیمی شرکت رو تغییر بدیم|
[ترجمه گوگل] ما باید شعار قدیمی خسته شرکتمان را تغییر دهیم[ترجمه ترگمان] ما باید شعار قدیمی شرکت رو تغییر بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید