tire

/ˈtaɪər//ˈtaɪə/

معنی: لاستیک، لاستیک اتومبیل، لاستیک چرخ، لاستیک زدن به، از پا درامدن، فرسودن، خسته شدن، خسته کردن
معانی دیگر: خسته کردن یا شدن، مانده شدن یا کردن، خستن، از پا درآمدن، کوفته شدن، زده شدن یا کردن، ملول کردن یا شدن، کسل کردن یا شدن، (اتومبیل و هواپیما و غیره) تایر، (حلقه) لاستیک (انگلیس: tyre)، نوار فلزی دور چرخ گاری و غیره، (قدیمی)، جامه، لباس (رجوع شود به: attire)، (زنانه) کلاه، روسری، سرپوش، لاستیک چر

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tires, tiring, tired
(1) تعریف: to reduce the strength and energy of; make weary.
مترادف: exhaust, fatigue, poop, tucker, waste, weary
مشابه: devitalize, drain, enervate, fag, overdo, prostrate, sap, weaken, wind

- The rugged hike tired the new recruits.
[ترجمه گوگل] پیاده روی ناهموار، نیروهای جدید را خسته کرد
[ترجمه ترگمان] این پیاده روی ناهموار، سربازان جدید را خسته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She enjoyed her grandchildren's visit although it tired her a great deal.
[ترجمه گوگل] او از دیدار نوه هایش لذت برد، اگرچه این دیدار او را بسیار خسته کرد
[ترجمه ترگمان] از دیدار نوه هایش لذت می برد، هرچند که این کار او را خسته می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to drain the interest or tax the patience of; bore.
مترادف: bore
مشابه: exasperate, exhaust, jade, wear, weary

- The excessively long lecture tired even the most interested students.
[ترجمه گوگل] سخنرانی بیش از حد طولانی حتی علاقه مندترین دانشجویان را نیز خسته کرد
[ترجمه ترگمان] سخنرانی طولانی و طولانی، حتی the دانشجویان را به ستوه می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to grow weak, fatigued, or sleepy.
مترادف: burn out, exhaust, fatigue, poop out, weary
مشابه: droop, waste, weaken

- He's elderly now and tires quickly.
[ترجمه گوگل] او اکنون مسن است و زود خسته می شود
[ترجمه ترگمان] حالا دی گه پیر شده و خیلی زود خسته به نظر می رسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lose patience or interest; become bored (usu. fol. by of).
مترادف: weary
مشابه: languish

- They tire of their work, but there are no better jobs available.
[ترجمه گوگل] آنها از کار خود خسته می شوند، اما شغل بهتری وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] آن ها از کار خود خسته شده اند، اما هیچ شغل بهتری در دسترس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a covering fitted around the rim of a wheel, esp. an inflated hollow ring of reinforced rubber.

جمله های نمونه

1. tire out
کاملا خسته کردن،فرسودن

2. the tire burst
تایر پکید (پنجر شد).

3. the tire releases air
تایر باد ( بیرون) می دهد.

4. the tire rubs against the mudguard
تایر به گلگیر می گیرد.

5. a belted tire
(اتومبیل) تایر تسمه دار

6. a flat tire
لاستیک پنچر

7. a self-sealing tire
تایر خودچسب

8. a spare tire
تایر زاپاس

9. the bicycle tire was punctured
تایر دوچرخه پنچر شد.

10. the front tire blew out
لاستیک جلو (اتومبیل) پکید.

11. to deflate a tire
باد تایر را خالی کردن

12. to replace a worn tire
یک تایر فرسوده را عوض کردن

13. the periphery of a car tire
رویه ی تایر اتومبیل

14. to put air in a tire
تایر را باد کردن

15. to let the air out of a tire
باد تایر را خالی کردن

16. at the first crossroads, i had a flat tire
در چند راهی اول تایر (ماشینم) پنجر شد.

17. The tire punctured a mile from home.
[ترجمه گوگل]لاستیک در یک مایلی خانه پنچر شد
[ترجمه ترگمان]این تایر یک مایل از خانه را سوراخ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Pace yourself or you'll tire yourself out in the first half of the race.
[ترجمه گوگل]خودتان را سرعت دهید وگرنه در نیمه اول مسابقه خود را خسته خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]آرام باش وگرنه از نیمه اول مسابقه خودت را خسته می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. After an hour Rick began to tire.
[ترجمه گوگل]بعد از یک ساعت ریک شروع به خستگی کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از یک ساعت ریک خسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She stayed in the hope that he'd tire of his bit on the side.
[ترجمه گوگل]او به این امید ماند که او از لقمه اش در کنارش خسته شده باشد
[ترجمه ترگمان]او امیدوار بود که او از این کار خسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I never tire of reading classics.
[ترجمه گوگل]من از خواندن آثار کلاسیک خسته نمی شوم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت از خواندن کتاب های کلاسیک خسته نمی شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Young children tire quickly.
[ترجمه flower] بچه های کوچک به سرعت خسته می شوند
|
[ترجمه گوگل]بچه های خردسال زود خسته می شوند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خیلی زود خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لاستیک (اسم)
tire, rubber, caoutchouc, india rubber

لاستیک اتومبیل (اسم)
tire, tyre

لاستیک چرخ (اسم)
tire

لاستیک زدن به (فعل)
tire

از پا درامدن (فعل)
consume, tire

فرسودن (فعل)
fatigue, tire, rub off, wear out

خسته شدن (فعل)
weary, fatigue, be exhausted, tire, be tired

خسته کردن (فعل)
weary, harass, bore, fatigue, exhaust, strain, tire, fag, jade

تخصصی

[عمران و معماری] تایر
[نساجی] ردیف - تایر - لاستیک
[پلیمر] تایر، لاستیک خودرو

انگلیسی به انگلیسی

• make exhausted, make weary
rubber tube fixed around the wheel of a vehicle
if something tires you, it makes you use a lot of energy, so that you want to rest or sleep.
if you tire of something, you become bored with it.
see also tyre, tired.
if something tires you out, it makes you exhausted.

پیشنهاد کاربران

1. خستگی به علت کار فیزیکی یا ورزش
The hike through the mountains really tired me out
2. از دست دادن علاقه یا احساس نسبت به چیزی ( اغلب مربوط به موقعیت های تکراری یا تغییر ناپذیر )
I never tire of this beautiful view
...
[مشاهده متن کامل]

3. لاستیک اتومبیل
My car needs new tires before the road trip
4. ملبس شدن/ لباس پوشیدن ( بیشتر در متون تاریخی یا کهن کاربرد داره )
In the portrait, the nobleman is tired in finery

سریع کالطیر.
نِسر طایر.
سیّارة طایرة.
ماطور طایر.
عقل طایر.
حایر طایر.
ینباع طایر.
فکرة طایرة.
یلقفه طایر.
. . .
طائر=طایر.
یمشی طایر: تند حرکت میکنه انگار در حالت پرواز = مانند سرعت پرنده حرکت میکنه ( دویدن، خودرو، دوچرخه، پلنگ، قطار . . . )
...
[مشاهده متن کامل]

طِیر ( فعل أمر ) : گمشو، سریع!؛ بدو برو بیا، سریع؛ عجله کن!؛ تند حرکت کن! . . .

tiretiretire
لاستیک
مثال: He needs to replace the worn - out tire on his car.
او باید لاستیک فرسوده ماشینش را تعویض کند.
tire ( n ) ( taɪər ) =a thick rubber ring that fits around the edge of a wheel of a car, bicycle, etc. , e. g. a front tire. a back tire. to pump up a tire.
tire
اسم : لاستیک
فعل : خسته کردن
Tire>to become weary
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : tire
✅️ اسم ( noun ) : tiredness
✅️ صفت ( adjective ) : tired / tireless / tiresome / tiring
✅️ قید ( adverb ) : tiredly / tirelessly / tiresomely
🚲 بخش های مختلف دوچرخه به انگلیسی:
✅ tire / tyre = چرخ
✅️ hub = توپی چرخ
✅️ spoke = پره چرخ، میله چرخ، اسپوک
✅️ brake = ترمز
✅️ brake lever = دسته ترمز
✅️ brake cable = سیم ترمز
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ handlebar = دسته دوچرخه
✅️ saddle = زین
✅️ seatpost = میله ای که زین روی آن سوار است
✅️ gear = دنده
✅️ chain = زنجیر
✅️ chain ring / chain wheel = حلقه زنجیر
✅️ pedal = پدال
✅️ valve = سوپاپ تلمبه
✅️ rim = طوقه، رینگ تایر

tire
قسمت های مختلف ماشین به انگلیسی:
hood ( American ) / bonnet ( British ) = کاپوت
headlight / headlamp ( British ) = چراغ جلو
taillight / rear light ( British ) = چراغ عقب
front bumper = سپر جلو
...
[مشاهده متن کامل]

rear bumper = سپر عقب
windscreen ( British ) / windshield ( American ) = شیشه جلو
rear window = شیشه عقب
side window = شیشه بغل
windscreen wiper ( British ) / windshield wiper ( American ) = برف پاک کن
roof = سقف
sunroof = پنجره سقفی
roofrack = باربند

trunk ( American ) / boot ( British ) = صندوق عقب
antenna ( American ) / aerial ( British ) = آنتن
tailpipe / exhaust / exhaust pipe = لوله اگزوز
wing ( British ) / fender ( American ) = گلگیر
tire ( American ) / tyre ( British ) = چرخ
hubcap / wheel cover / wheel trim = قالپاق
spare tire / spare tyre = لاستیک زاپاس
chassis = شاسی
number plate ( British ) / license plate ( American ) = پلاک
gas pedal ( American ) / accelerator ( British ) = پدال گاز
brake pedal = پدال ترمز
clutch = کلاچ
emergency brake ( American ) / handbrake ( British ) = ترمز دستی
brake pad = لنت ترمز
wing mirror ( British ) / side - view mirror ( American ) = آینه بغل
rear - view mirror = آینه وسط
steering wheel = فرمان
horn = بوق
ignition = استارت
gear lever ( British ) / gear stick ( British ) / gear shift ( American ) = دسته دنده
instrument panel = صفحه نشانگر آمپر ها
milometer ( British ) / mileometer ( British ) / odometer ( American ) / the clock ( informal ) = کیلومتر شمار
speedometer = سرعت سنج
fuel gauge = آمپر سوخت
tachometer / rev counter = تاکومتر، دور سنج موتور
satnav / sat nav ( satellite navigation ) = مسیریاب، مکان یاب
glove compartment / glove box = جعبه داشبورد
dashboard = داشبورد
seat belt = کمربند ایمنی
door handle = دستگیره در
cooler = کولر
heater = بخاری
air vent = دریچه کولر ( و بخاری )
headrest = پشت سری صندلی
visor = آفتاب گیر
driver's seat = صندلی راننده
passenger seat = صندلی شاگرد
stop light / brake light = چراغ ترمز
reversing light ( British ) / backup light ( American ) = چراغ دنده عقب
turn signal ( American ) / indicator ( British ) / blinker ( informal ) = راهنما
oil filter = فیلتر روغن
air filter = فیلتر هوا
radiator = رادیاتور
fuel tank = باک بنزین
gas cap / filler cap = درپوش باک بنزین
spark plug / sparking plug = شمع
fuel injection system = کاربُراتور
radiator hose = شلنگ رادیاتور
fan belt / serpentine belt / alternator belt = تسمه پروانه، تسمه دینام
timing belt = تسمه تایم
alternator = دینام
cylinder = سیلندر
piston = پیستون
gearbox = گیربکس
coolant = مایع خنک کننده
airbag = کیسه هوا
automatic transmission ( AT ) = دنده اتوماتیک
manual transmission ( MT ) = گیربکس دستی، دنده دستی

اسم: لاستیک ( چرخ یا . . . )
فعل: خسته شدن/کردن
به نظر من اَز واژه یِ عربیِ - طیر - و - طایر - گرفته شده.
one of several levels in a organization or system
سطح , جایگاه ( در سازمان یا سیستمی )
در کشور آمریکا میگن tire
در انگلستان میگن Tyre
سطح یا ردیف
حلقۀ نجات ( دریا / استخر )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس