اسم ( noun )
عبارات: on tiptoe
عبارات: on tiptoe
• : تعریف: the end or tip of a toe.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tiptoes, tiptoeing, tiptoed
حالات: tiptoes, tiptoeing, tiptoed
• (1) تعریف: to walk carefully or stealthily on or as if on one's toes.
• مشابه: sneak
• مشابه: sneak
- We tiptoed out of the sleeping baby's room.
[ترجمه گوگل] از اتاق نوزادی که خوابیده بود بیرون آمدیم
[ترجمه ترگمان] پاورچین پاورچین از اتاق بچه خوابیده بیرون رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پاورچین پاورچین از اتاق بچه خوابیده بیرون رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to treat something with caution or care.
- They were tiptoeing around a very sensitive issue.
[ترجمه گوگل] آنها در حال بررسی یک موضوع بسیار حساس بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها با نوک پنجه در اطراف یک مساله بسیار حساس قدم می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها با نوک پنجه در اطراف یک مساله بسیار حساس قدم می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: marked by walking, standing, or moving on the toes.
- a tiptoe twirl
[ترجمه گوگل] یک چرخش نوک پا
[ترجمه ترگمان] روی نوک پنجه پا چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روی نوک پنجه پا چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: stealthy or cautious; careful.
قید ( adverb )
• : تعریف: on or as if on one's toes.
- We went tiptoe down the corridor.
[ترجمه گوگل] تا سر راه راهرو رفتیم
[ترجمه ترگمان] پاورچین پاورچین از راهرو پایین رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پاورچین پاورچین از راهرو پایین رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید