tipping point

پیشنهاد کاربران

نقطه اوج
نقطه عطف ( بهترین لحظه که بهترین نتیجه یا اتفاق در اون رخ میدهد )
در محاوره یعنی : آخرش
وقتی روند و سیر حرکت یه چیزی به اوج خود برسد و شروع کاهش آن روند رخ دهد
معنای دوستان:
نقطه اوج یا عطف یا تحول
e. g.
Tesla Is Approaching a Tipping Point
. . .
Next week, on Wednesday, January 24th to be exact, Tesla will report their calendar Q4 2023 earnings. For many traders and investors, Tesla's earnings are big news every quarter but to be honest, I have never really paid them much attention.
...
[مشاهده متن کامل]

Tip: چپه شدن یا چپه کردن - یه وری شدن یا یه وری کردن
Tipping point : نقطه بحرانی که در آن تعادل از بین می رود و شرایط بحرانی می شود
the point at which a series of small changes or incidents becomes significant enough to cause a larger, more important change.
the time at which a change or an effect cannot be stopped.
نقطه تکامل
نقطه اوج و بحرانی
( فکر میکنم طبق مفهوم و نظرات دوستان این بهتر باشه )
لحظات دگرگونی
decisive moment, critical moment, climax, crisis/ a time during an activity or process when an important decision has to be made or when a situation changes completely
لحظه مهم و تاریخی، نقطه اوج، نقطه بحرانی، لحظه سرنوشت ساز، نقطه عطف
...
[مشاهده متن کامل]

زمانی در طول یک فعالیت یا فرآیند که باید یک تصمیم مهم گرفته شود یا زمانی که یک موقعیت به طور کامل تغییر می کند
The earth has already passed the tipping point in terms of global warming.
Many developed countries are getting close to a tipping point in their attitude to the environment.
Employee anger over pay violations in the restaurant industry may have reached a tipping point.
Employers could find themselves at a tipping point, where so few employees participate in their health - care plans it threatens their ability to obtain group coverage.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/tipping-point
نقطه چپش، نقطه لغزش، نقطه واژگونی، نقطه دگرگونی.
این ها از تمام معادل های داده شده ترجمه بهتری است. tipping به معنی سنگین شدن یک طرف یا واژگون شدن تعادل یک شیء است.
Merriam - Webster:
the critical point in a situation, process, or system beyond which a significant and often unstoppable effect or change takes place
Collins:
the crisis stage in a process, when a significant change takes place
...
[مشاهده متن کامل]

Cambridge:
the time at which a change or an effect cannot be stopped
بنابراین “نقطه ی بحران” یا “نقطه ی بحرانی” به نظر از بقیه ی برابرها بهتر و دقیق تره؛ چون که طبق این تعریف ها، نقطه ایه که یه حادثه و بحران بعدش قراره اتفاق بیفته، در صورتی که نقطه ی اوج یا عطف این طور نیستن؛ مثلن یه بازی ای می تونه نقطه ی اوج درخشش یه بازیکن باشه، یا یه تحول مثبتی نقطه ی عطف مثبتی باشه.

نقطه بحرانی
the crisis stage in a process, when a significant change takes place

نقطه اوج
معادل دقیق و خوب برای tipping point در فارسی � نقطه اوج � است. یعنی نقطه ای که تمام اتفاقات و تغییرات کوچک به بالاترین سطح اهمیت خود می رسند. نباید این عبارت را با Turning point که به معنای � نقطه عطف � است هم معنی قلمداد کرد. نقطه عطف الزاماً نقطه اوج ماجرا نیست و بالعکس.
نقطه تحول یا عطف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس