tiny

/ˈtaɪni//ˈtaɪni/

معنی: بچه کوچولو، ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک
معانی دیگر: ریزه پیزه، گردل، بسیار کم، بسیار اندک، موچول، چکسه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: tinier, tiniest
مشتقات: tinily (adv.), tininess (n.)
• : تعریف: extremely little; minute; miniature.
مترادف: diminutive, lilliputian, miniature, minuscule, minute, pint-size, teeny, wee
متضاد: astronomical, colossal, enormous, gigantic, huge, immense, mammoth, massive, mighty, monstrous, mountainous, stupendous, tremendous, vast
مشابه: bantam, itty-bitty, little, microscopic, midget, small, thin

- The tiny baby was placed in the incubator.
[ترجمه رادمهر] خیلی کوچیک
|
[ترجمه گوگل] نوزاد کوچک در انکوباتور قرار داده شد
[ترجمه ترگمان] بچه کوچک در انکوباتور قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That stain is so tiny that I'm sure no one will see it.
[ترجمه گوگل] آن لکه آنقدر ریز است که مطمئنم کسی آن را نخواهد دید
[ترجمه ترگمان] ان لکه آنقدر کوچک است که من مطمئنم هیچ کس آن را نخواهد دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a tiny baby
نوزاد کوچولو

2. he visioned the tiny village as a metropolis
در عالم رویا آن دهکده ی کوچک را به صورت یک شهر بزرگ دید.

3. his income is tiny
درآمد او بسیار کم است.

4. pari khanom was embroidering tiny flowers on her scarf
پری خانم داشت گل های کوچکی را بر شال گردن خود گلدوزی می کرد.

5. this dish is full of tiny cracks
این بشقاب پر از ترک های ریز است.

6. in 1993 yugoslavia was atomized into tiny countries
در 1993 یوگسلاوی به کشورهای بسیار کوچک تقسیم شد.

7. from a distance those islands appeared as tiny dots
از فاصله ی دور آن جزایر همچون نقطه های کوچک دیده می شد.

8. the chairs were all huddled into the tiny closet
همه ی صندلی ها را توی صندوق خانه ی کوچک چپانده بودند.

9. the prisoners sweltered all day in that tiny room
زندانیان در آن اتاق کوچک تمام روز از گرما کلافه بودند.

10. Why I must be a tiny part of others' life though I am such a nice person?
[ترجمه گوگل]چرا من باید بخش کوچکی از زندگی دیگران باشم، با وجود اینکه آدم خوبی هستم؟
[ترجمه ترگمان]چرا باید قسمتی از زندگی دیگران باشم، هر چند من آدم خوبی هستم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The baby put his tiny hand in mine.
[ترجمه گوگل]بچه دست کوچکش را در دست من گذاشت
[ترجمه ترگمان]بچه دست کوچکش را در دست من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Clouds are formations of tiny drops of water in the sky.
[ترجمه گوگل]ابرها تشکیل قطرات ریز آب در آسمان هستند
[ترجمه ترگمان]ابرها از قطرات ریز آب در آسمان تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Happiness is about having each tiny wish come ture.
[ترجمه گوگل]خوشبختی یعنی تحقق هر آرزوی کوچک
[ترجمه ترگمان]شادی در مورد داشتن یک آرزوی کوچک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His attempts to peddle his paintings around London's tiny gallery scene proved unsuccessful.
[ترجمه گوگل]تلاش‌های او برای فروش نقاشی‌هایش در اطراف صحنه کوچک گالری لندن ناموفق بود
[ترجمه ترگمان]تلاش های او برای فروختن تابلوهای خود در اطراف صحنه کوچک گالری لندن ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Each of these eggs hatches out into a tiny grub.
[ترجمه گوگل]هر یک از این تخم ها به شکل یک توده کوچک بیرون می آیند
[ترجمه ترگمان]هر یک از این تخم مرغ ها، در یک grub کوچک فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. If you believe in yourself and with a tiny pinch of good luck, all your dreams can come true.
[ترجمه گوگل]اگر به خودت ایمان داشته باشی و با اندکی خوش شانسی، همه رویاهایت محقق شوند
[ترجمه ترگمان]اگر به خودت ایمان داشته باشی و با یک سوزش کوچک موفق باشی، همه رویاهات به واقعیت تبدیل میشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. This small gift is only a tiny token of our gratefulness. We all want to thank you.
[ترجمه گوگل]این هدیه کوچک تنها نشانه کوچکی از قدردانی ماست همه ما می خواهیم از شما تشکر کنیم
[ترجمه ترگمان]این هدیه کوچک فقط یادگاری کوچک از سپاسگزاری ماست هممون میخوایم ازت تشکر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بچه کوچولو (اسم)
tiny

ریز (صفت)
small, little, fine, atomic, tiny, minute, wee, pony, teeny, minikin, snippety, weeny

کوچک (صفت)
small, short, little, fractional, tiny, minute, bantam, miniature, pocket, diminutive, petty, dinky, puny, runty, gracile, teeny, pint-size, pint-sized, small-fry, weeny

کوچولو (صفت)
tiny, minikin

ریزه (صفت)
small, tiny, pony, teeny

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

بسیار کوچک (صفت)
tiny, microscopic

تخصصی

[ریاضیات] کوچک

انگلیسی به انگلیسی

• miniature, very small
something that is tiny is extremely small.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Small
🔘 Tiny
🔘 Little
🔘 Minute
🔘 Miniature
🔘 Slight
🔘 Petite
🔘 Compact
🔘 Minuscule
🔘 Diminutive
✅ Definition:
👉 Being of a size that is less than average or usual.
ریزنقش
جلیل سرپری
باریک
Tiny is the strong adjective of small
You can use really or absolutely with tiny, but not very
خیلی کوچک، ریز
مثال: She found a tiny kitten hiding under the porch.
او یک گربه کوچک را در زیر پشتی پیدا کرد.
tiny: کوچک
۱ - ریزه میزه
۲ - اندک
به معنای کوچک و کوچولو و برای بچه کوچک هم به کار میرود
We have a tiny kitchen
کاویته رحم با نمای کاملا tiny دیده می شود یعنی چی
tiny اینجا چیه کاویته چیه؟
اگه برای مقدار بکار بره معنای کم میده
اما اگه برای اندازه بکار بره معنی کوچیک ( که معمولا برای بچه ها و خردسالان استفاده میشه )
ریز
کوچک
tiny ( adj ) = minuscule ( adj )
به معناهای: ریز، بسیار کوچک، کم
تینی به معنای کوچولو یا به عبارتی میشه گفت ریزه میزه ی خودمون. . .
Tiny اسم نینجای ریزه میزی در گروه شب نقاب. ☺❤
Very small
همون تنگ خودمون
کم ارزش
ناچیز. . . برای مقدار کم به کار میرود.

بسیار کوچک، ریز
خفیف
خیلی کوچک ( برای کوتوله ها )
small

کوچک
فسقلی
بچه کوچولو، ریز، کوچک، کوچولو، ریزه، خرد، ناچیز، بسیار کوچک
کوچولو موچولو
کوچک اندام، کم جثه
ریزه میزه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس