tinkling


معنی: طنین انداز

جمله های نمونه

1. Of an evening she would entertain them by tinkling the ivories .
[ترجمه گوگل]در یک غروب او آنها را با سرودن عاج سرگرم می کرد
[ترجمه ترگمان]یک شب او را با tinkling the سرگرم می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We strolled past tinkling fountains and perfumed gardens.
[ترجمه گوگل]از کنار فواره‌های سوزان و باغ‌های معطر گذشتیم
[ترجمه ترگمان]از کنار فواره و باغ ها عبور کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you do not feel the tinkling, repeat the hum but make it lower in pitch.
[ترجمه گوگل]اگر صدای زمزمه را احساس نکردید، زمزمه را تکرار کنید اما صدای آن را کمتر کنید
[ترجمه ترگمان]اگر آهنگ صدا را حس نمی کنید، صدای یکنواخت خود را تکرار کنید اما آن را در درجه پایینی قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tinkling of busted glass, the sucking of his bottle.
[ترجمه گوگل]صدای کوبیدن شیشه شکسته، مکیدن بطری اش
[ترجمه ترگمان]جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی رینگ جی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The ring fell from her hands and went tinkling across the floor.
[ترجمه گوگل]حلقه از دستانش افتاد و روی زمین به صدا در آمد
[ترجمه ترگمان]حلقه از دستش افتاد و از کف اتاق به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sweet, tinkling sound of a music box can stir recollections of everything from childhood to first love.
[ترجمه گوگل]صدای شیرین و تیز یک جعبه موسیقی می تواند یادآور همه چیز از کودکی تا عشق اول باشد
[ترجمه ترگمان]صدای شیرین و پرطنین یک جعبه موسیقی می تواند خاطرات کودکی را از کودکی به نخستین عشق در خود احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From down the hall came the sound of tinkling silverware and the scrape of a chair being settled in its place.
[ترجمه گوگل]از پایین راهرو صدای قلقلک ظروف نقره و خراش صندلی که سر جایش نشسته بود به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان]از پایین تالار صدای برخورد کارد و کارد و چنگال یک صندلی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wind carries away in glee the tinkling for your anklet bells.
[ترجمه گوگل]باد با شادی صدای قلقلک را برای زنگ های قوزک شما می برد
[ترجمه ترگمان]باد در کلوپ شادی به صدا در می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Little donkeys with harmoniously tinkling bells thread their way among the throngs and leaving the bazaar.
[ترجمه گوگل]الاغ‌های کوچک با زنگ‌های موزون در میان انبوه جمعیت راه می‌افتند و بازار را ترک می‌کنند
[ترجمه ترگمان]الاغ ها با صدای موزون زنگوله های خود را در میان جمعیت جمع می کردند و از بازار بیرون می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. From the valley came a tinkling sound.
[ترجمه گوگل]از دره صدای خش خش می آمد
[ترجمه ترگمان]از دره صدای بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is more likely to be tinkling the ivories than punching somebody's lights out.
[ترجمه گوگل]او به احتمال زیاد عاج ها را صدا می کند تا چراغ های کسی را خاموش کند
[ترجمه ترگمان]بیشتر از مشت زدن به چراغ یک نفر بیشتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Suddenly a troika drove up with tinkling Bells.
[ترجمه گوگل]ناگهان یک تروئیکا با زنگ‌هایی که زنگ می‌زدند به سمت بالا آمدند
[ترجمه ترگمان]ناگهان سورتمه با طنین ناقوس ها به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As you approach it, a tinkling and banging and clashing begins to impinge on your ear.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به آن، صدای زنگ زدن و کوبیدن و درگیری شروع به برخورد با گوش شما می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی نزدیک می شوید، صدای تلق تلق و تلق تلق تلق تلق کنان به گوش شما برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To cause to make a tinkling or ringing metallic sound.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد صدای قلقلک یا زنگ فلزی
[ترجمه ترگمان]چون صدای زنگ خوردن یا زنگ فلزی به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طنین انداز (صفت)
resonating, tinkling, ringing, tingling

انگلیسی به انگلیسی

• tinkle, jingle, ring; series of tinkles; (zoology) grackle native of jamaica
resembling short high ringing sound of a small bell

پیشنهاد کاربران

در رابطه با صداهای قلبی، tinkling یعنی صداهای سبک فلزی ، مانند صدای زنگ کوچک، که در اثر پریکاردیت ایجاد می شود.

بپرس