tinker

/ˈtɪŋkər//ˈtɪŋkə/

معنی: وصال، بند زن، وصلهکاری، سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدن
معانی دیگر: بد تعمیر کردن، شورتی گری کردن، ناشیگری کردن، ور رفتن، (سابقا) تعمیر کننده ی سیار دیگ و ظرف، سفیدگر، تعمیر کار، همه فن حریف، کارگر غیر فنی یا دست و پا چلفتی، فعله، عمله، شاگرد خانه، مخبط، اشتباه کار، سرهم بند کن، سفیدگری کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who earns a living by traveling from place to place and repairing metal household wares.

(2) تعریف: one who enjoys dismantling, reassembling, or repairing mechanical objects, esp. as a hobby.

(3) تعریف: a clumsy or unskilled worker.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tinkers, tinkering, tinkered
(1) تعریف: to make a living as a tinker.

(2) تعریف: to make or repair, or attempt to make or repair, something in an experimental or unskillful manner.

- She tinkered with a broken clock for hours.
[ترجمه گوگل] ساعت‌ها با یک ساعت خراب کار می‌کرد
[ترجمه ترگمان] اون ساعت ها با یه ساعت شکسته بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: tinkerer (n.)
(1) تعریف: to fix or repair as a tinker.

(2) تعریف: to make or repair unskillfully or experimentally.

جمله های نمونه

1. I had a tinker at your radio, but I can't mend it.
[ترجمه من] من یه دستکاری روی رادیو شما داشتم ولی نمیتوانم تعمیرش کنم .
|
[ترجمه گوگل]من در رادیو شما قلع و قمع داشتم، اما نمی توانم آن را تعمیر کنم
[ترجمه ترگمان]من a را در بی سیم شما آماده کرده ام، اما نمی توانم آن را اصلاح کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't tinker with the TV.
[ترجمه گوگل]تلوزیون رو سرهم نکن
[ترجمه ترگمان]با تلویزیون tinker نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'll just have a tinker with the television and see if I can get it to work.
[ترجمه نوید] کمی تلویزیون را دست کاری می کنم تا ببینم می توانم آن را به کار بیندازم.
|
[ترجمه گوگل]من فقط یک قلع و قمع با تلویزیون دارم و ببینم آیا می توانم آن را به کار ببرم
[ترجمه ترگمان]من فقط یک مسگر با تلویزیون ببینم و ببینم می توانم آن را به کار ببرم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is not enough to tinker at the edges; our objective must be to reconstruct the entire system.
[ترجمه گوگل]قلع و قمع کردن در لبه ها کافی نیست هدف ما باید بازسازی کل سیستم باشد
[ترجمه ترگمان]It کردن لبه کافی نیست؛ هدف ما بازسازی کل سیستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Give my husband an old motorbike to tinker with and he's as happy as the day is long.
[ترجمه گوگل]به شوهرم یک موتور قدیمی بدهید تا با آن سر و کله بزند و او به اندازه روز طولانی خوشحال است
[ترجمه ترگمان]به شوهرم یک موتورسیکلت قدیمی بده تا tinker کند، و او هم مثل روز شاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Farce likes to tinker with such taboos.
[ترجمه گوگل]مسخره دوست دارد چنین تابوهایی را سرهم کند
[ترجمه ترگمان]farce از این taboos خوشش می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tinker plainly knew what she was about, because there was not one single piece of junk to be seen.
[ترجمه گوگل]قلع و قمع به وضوح می دانست که او در مورد چیست، زیرا حتی یک تکه آشغال دیده نمی شد
[ترجمه ترگمان]مسگر فهمید که او در چه موردی است، زیرا تنها یک تکه از آن آت و آشغال نبود که بتوان آن ها را دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't be such a tinker.
[ترجمه گوگل]اینقدر قلع و قمع نباش
[ترجمه ترگمان]این قدر a نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Tinker test would favor the students as long as there was no substantial or material disruption of schooling.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که اختلال اساسی یا مادی در مدرسه وجود نداشته باشد، آزمون تینکر به نفع دانش آموزان خواهد بود
[ترجمه ترگمان]test تینکر از دانش آموزان تا زمانی که هیچ اختلال اساسی یا مادی در تحصیل وجود نداشته باشد، سود خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't tinker with my television.
[ترجمه گوگل]با تلویزیون من سر و کله نزنید
[ترجمه ترگمان]با تلویزیون من tinker نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Instead they prefer simply to tinker with the particular mechanisms advocated for controlling corporate managerial power.
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها ترجیح می دهند به سادگی با مکانیسم های خاصی که برای کنترل قدرت مدیریتی شرکت ها حمایت می شود، دستکاری کنند
[ترجمه ترگمان]در عوض آن ها به سادگی ترجیح می دهند که با مکانیسم های خاصی که برای کنترل قدرت مدیریتی شرکت به کار می رود، سرهم بندی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Among her prize-winning stock is Bickels Tinker Toy, which she says is one of the smallest miniatures in the world.
[ترجمه گوگل]در میان سهام برنده جایزه او، اسباب بازی بیکلز تینکر است که به گفته او یکی از کوچکترین مینیاتورهای جهان است
[ترجمه ترگمان]از جمله سهام برنده جایزه Bickels تینکر، اسباب بازی Tinker است که او می گوید یکی از کوچک ترین miniatures در جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She spent 8 years living near Tinker Creek, a suburban area surrounded by forests, creeks, mountains, and myriad animal life.
[ترجمه گوگل]او 8 سال را در نزدیکی تینکر کریک زندگی کرد، منطقه ای حومه ای که توسط جنگل ها، نهرها، کوه ها و حیوانات بی شمار احاطه شده بود
[ترجمه ترگمان]او ۸ سال را در نزدیکی Tinker کریک، یک منطقه حومه شهر که محصور شده توسط جنگل ها، creeks، کوه ها و هزاران زندگی حیوانات بود، گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. People also tinker with the alignment of cell data.
[ترجمه گوگل]مردم همچنین با همسویی داده های سلولی سرهم می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد همچنین با تنظیم داده های سلول سرهم بندی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وصال (اسم)
tinker, joiner

بند زن (اسم)
tinker

وصله کاری (اسم)
tinker

سرهم بندی کردن (فعل)
fudge, slubber, bollix, tinker, vamp, bumble, bungle, botch, foozle, jerry-build

تعمیر کردن (فعل)
service, fix, repair, remodel, remedy, restore, patch, tinker, vamp, mend, refit, remake, renovate, refashion, rehash

بند زدن (فعل)
tinker, leash, garter, joggle

انگلیسی به انگلیسی

• mender of pots pans and other household utensils; one skilled in various mechanical jobs, jack of all trades; bungler
patch, fix a household utensil
if you tinker with something, you make some small adjustments to it in order to repair or improve it.

پیشنهاد کاربران

1. Tinker With ( دستکاری کردن / تغییر دادن آزمایشی )
EN: He loves to tinker with old radios.
FA: او عادت دارد با رادیوهای قدیمی دستکاری کند.
EN: Don’t tinker with the settings!
FA: با تنظیمات دستکاری نکن!
...
[مشاهده متن کامل]

- - -
2. Tinker At ( کار نامنظم روی چیزی )
EN: She tinkered at her novel for years.
FA: او سال ها به صورت نامرتب روی رمانش کار کرد.
- - -
3. Tinker Away ( وقت تلف کردن )
EN: He tinkered away the whole afternoon.
FA: او تمام بعدازظهر را بیهوده تلف کرد.
- - -
4. Tinker Around ( چرخ زدن / آزمایش کردن )
EN: Kids were tinkering around in the garage.
FA: بچه ها در گاراژ مشغول چرخ زدن بودند.
- - -
5. Tinker Together ( سرهم کردن )
EN: They tinkered together a makeshift solution.
FA: آن ها یک راه حل موقت سرهم کردند.
- - -
6. Tinker Noun ( ترکیب با اسم )
- EN: car tinkerer → FA: تعمیرکار خودروهای قدیمی
- EN: clock tinkering → FA: تعمیر ساعت های قدیمی
- EN: tinker toy → FA: اسباب بازی سرهمی
- - -
7. Idiomatic Uses ( اصطلاحی )
EN: "Stop tinkering at the edges!" ( پرداختن به مسائل حاشیه ای )
FA: "دیگر با مسائل حاشیه ای وقت تلف نکن!"
EN: "Life isn’t a machine to tinker with. "
FA: "زندگی ماشینی نیست که بتوان با آن دستکاری کرد. "
- - -
Key Notes:
- "Tinker" معمولاً بار معنایی �تغییرات کوچک/آزمایشی� یا �وقت تلف کردن� دارد.
- در فارسی بسته به متن: دستکاری کردن / تعمیر سرهمی / چرخ زدن به کار می رود.
1. ( Making Small Repairs )
EN: "My grandfather used to tinker with broken clocks in his workshop. "
FA: "پدربزرگم در کارگاهش با ساعت های شکسته دستکاری می کرد. "
2. ( Experimenting Carelessly )
EN: "Don't tinker with the computer settings if you don't know what you're doing!"
FA: "اگر بلد نیستی، با تنظیمات کامپیوتر دستکاری نکن!"
3. ( Wasting Time )
EN: "He spent the whole afternoon tinkering in the garage without accomplishing anything. "
FA: "او تمام بعدازظهر را در گاراژ بیهوده تلف کرد. "
4. ( Making Minor Adjustments )
EN: "The mechanic is tinkering with the engine to improve its performance. "
FA: "مکانیک در حال تنظیم موتور برای بهبود عملکرد آن است. "
5. ( Working Casually )
EN: "She tinkered at her art project between other tasks. "
FA: "او بین کارهای دیگر، گاه گاهی روی پروژه هنری اش کار می کرد. "
6. ( Historical: Tinker as Occupation )
EN: "In medieval Europe, tinkers traveled from village to village repairing pots. "
FA: "در اروپای قرون وسطی، تعمیرکاران دوره گرد از روستایی به روستای دیگر می رفتند. "
7. ( Creating Crudely )
EN: "They tinkered together a makeshift shelter from scrap materials. "
FA: "آن ها با مواد دورریختنی یک پناهگاه موقت درست کردند. "
8. ( Political: Making Small Changes )
EN: "The government keeps tinkering with the tax laws instead of real reform. "
FA: "دولت به جای اصلاحات واقعی، مرتباً در قوانین مالیاتی دستکاری می کند. "
9. ( Creative Process )
EN: "Writers often tinker with their drafts for months. "
FA: "نویسندگان اغلب ماه ها پیش نویس هایشان را دستکاری می کنند. "
10. ( Negative: Meddling )
EN: "Stop tinkering with things that are working fine!"
FA: "دست از دستکاری چیزهایی که خوب کار می کنند بردار!"
Key Notes:
1. Literal Meaning: Repairing/making small adjustments ( تعمیر/تنظیم جزئی )
2. Negative Connotation: Wasting time or meddling ( وقت تلف کردن/دستکاری بی جا )
3. Historical Context: Refers to traveling repairmen ( تعمیرکاران دوره گرد )
4. Creative Use: Refining artistic work ( اصلاح آثار هنری )
deepseek

وصله پینه کردن
۱. ( به منظور تعمیر ) ور رفتن ۲. پلکیدن. پرسه زدن / ( قدیمی ) تعمیرکاردوره گرد ۲. آدم خانه بدوش ۳. ( در خطاب به بچه ) شیطون! بدجنس!
مثال:
I had a tinker at your radio, but I can't mend it.
من به رادیو ات ور رفتم اما نمی توانم آن را تعمیر کنم.
بالا و پایین کردن
سبک و سنگین کردن
To make small changes to something, especially in an attempt to repair or improve it
تغییرات کوچک در چیزی ایجاد کردن، به ویژه با هدف تعمیر یا ارتقاءآن
He spends every weekend tinkering ( around ) with his car
I wish the government would stop tinkering with the health service
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/tinker
بد تعمیر کردن یک چیزی و سرهم بندی کردن آن.
ور رفتن ( به منظور تعمیر )
# He's in the garage tinkering with his bike
# He spends every weekend tinkering with his car
# I'll just have a tinker with the television and see if I can get it to work
ور رفتن to mess with
انگولک کردن
قوددالاماخ to fiddle with
scum tinker = آشغال پایین شهری
ور رفتن با چیزی ( تلاش بمنظور درست یا اصلاح کردن چیزی به طریق تجربی، سرهم بندی یا وصله کاری )
Tinker with something ( v )
Have a tinker with something ( n )

دخالت ( همراه با with )
Our Tinkerings with nature lead to unintended implications
دخالتهای ما در طبیعت به عواقب ناخواسته ای منجر میشود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)