معنی: وصال، بند زن، وصلهکاری، سرهم بندی کردن، تعمیر کردن، بند زدنمعانی دیگر: بد تعمیر کردن، شورتی گری کردن، ناشیگری کردن، ور رفتن، (سابقا) تعمیر کننده ی سیار دیگ و ظرف، سفیدگر، تعمیر کار، همه فن حریف، کارگر غیر فنی یا دست و پا چلفتی، فعله، عمله، شاگرد خانه، مخبط، اشتباه کار، سرهم بند کن، سفیدگری کردن
• (1)تعریف: one who earns a living by traveling from place to place and repairing metal household wares.
• (2)تعریف: one who enjoys dismantling, reassembling, or repairing mechanical objects, esp. as a hobby.
• (3)تعریف: a clumsy or unskilled worker.
فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: tinkers, tinkering, tinkered
• (1)تعریف: to make a living as a tinker.
• (2)تعریف: to make or repair, or attempt to make or repair, something in an experimental or unskillful manner.
- She tinkered with a broken clock for hours.
[ترجمه گوگل] ساعتها با یک ساعت خراب کار میکرد [ترجمه ترگمان] اون ساعت ها با یه ساعت شکسته بازی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )مشتقات: tinkerer (n.)
• (1)تعریف: to fix or repair as a tinker.
• (2)تعریف: to make or repair unskillfully or experimentally.
جمله های نمونه
1. I had a tinker at your radio, but I can't mend it.
[ترجمه من] من یه دستکاری روی رادیو شما داشتم ولی نمیتوانم تعمیرش کنم .
|
[ترجمه گوگل]من در رادیو شما قلع و قمع داشتم، اما نمی توانم آن را تعمیر کنم [ترجمه ترگمان]من a را در بی سیم شما آماده کرده ام، اما نمی توانم آن را اصلاح کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Don't tinker with the TV.
[ترجمه گوگل]تلوزیون رو سرهم نکن [ترجمه ترگمان]با تلویزیون tinker نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I'll just have a tinker with the television and see if I can get it to work.
[ترجمه نوید] کمی تلویزیون را دست کاری می کنم تا ببینم می توانم آن را به کار بیندازم.
|
[ترجمه گوگل]من فقط یک قلع و قمع با تلویزیون دارم و ببینم آیا می توانم آن را به کار ببرم [ترجمه ترگمان]من فقط یک مسگر با تلویزیون ببینم و ببینم می توانم آن را به کار ببرم یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It is not enough to tinker at the edges; our objective must be to reconstruct the entire system.
[ترجمه گوگل]قلع و قمع کردن در لبه ها کافی نیست هدف ما باید بازسازی کل سیستم باشد [ترجمه ترگمان]It کردن لبه کافی نیست؛ هدف ما بازسازی کل سیستم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Give my husband an old motorbike to tinker with and he's as happy as the day is long.
[ترجمه گوگل]به شوهرم یک موتور قدیمی بدهید تا با آن سر و کله بزند و او به اندازه روز طولانی خوشحال است [ترجمه ترگمان]به شوهرم یک موتورسیکلت قدیمی بده تا tinker کند، و او هم مثل روز شاد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Farce likes to tinker with such taboos.
[ترجمه گوگل]مسخره دوست دارد چنین تابوهایی را سرهم کند [ترجمه ترگمان]farce از این taboos خوشش می آید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The tinker plainly knew what she was about, because there was not one single piece of junk to be seen.
[ترجمه گوگل]قلع و قمع به وضوح می دانست که او در مورد چیست، زیرا حتی یک تکه آشغال دیده نمی شد [ترجمه ترگمان]مسگر فهمید که او در چه موردی است، زیرا تنها یک تکه از آن آت و آشغال نبود که بتوان آن ها را دید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Don't be such a tinker.
[ترجمه گوگل]اینقدر قلع و قمع نباش [ترجمه ترگمان]این قدر a نباش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The Tinker test would favor the students as long as there was no substantial or material disruption of schooling.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که اختلال اساسی یا مادی در مدرسه وجود نداشته باشد، آزمون تینکر به نفع دانش آموزان خواهد بود [ترجمه ترگمان]test تینکر از دانش آموزان تا زمانی که هیچ اختلال اساسی یا مادی در تحصیل وجود نداشته باشد، سود خواهد برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Don't tinker with my television.
[ترجمه گوگل]با تلویزیون من سر و کله نزنید [ترجمه ترگمان]با تلویزیون من tinker نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Instead they prefer simply to tinker with the particular mechanisms advocated for controlling corporate managerial power.
[ترجمه گوگل]در عوض، آنها ترجیح می دهند به سادگی با مکانیسم های خاصی که برای کنترل قدرت مدیریتی شرکت ها حمایت می شود، دستکاری کنند [ترجمه ترگمان]در عوض آن ها به سادگی ترجیح می دهند که با مکانیسم های خاصی که برای کنترل قدرت مدیریتی شرکت به کار می رود، سرهم بندی کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Among her prize-winning stock is Bickels Tinker Toy, which she says is one of the smallest miniatures in the world.
[ترجمه گوگل]در میان سهام برنده جایزه او، اسباب بازی بیکلز تینکر است که به گفته او یکی از کوچکترین مینیاتورهای جهان است [ترجمه ترگمان]از جمله سهام برنده جایزه Bickels تینکر، اسباب بازی Tinker است که او می گوید یکی از کوچک ترین miniatures در جهان است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She spent 8 years living near Tinker Creek, a suburban area surrounded by forests, creeks, mountains, and myriad animal life.
[ترجمه گوگل]او 8 سال را در نزدیکی تینکر کریک زندگی کرد، منطقه ای حومه ای که توسط جنگل ها، نهرها، کوه ها و حیوانات بی شمار احاطه شده بود [ترجمه ترگمان]او ۸ سال را در نزدیکی Tinker کریک، یک منطقه حومه شهر که محصور شده توسط جنگل ها، creeks، کوه ها و هزاران زندگی حیوانات بود، گذراند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. People also tinker with the alignment of cell data.
[ترجمه گوگل]مردم همچنین با همسویی داده های سلولی سرهم می کنند [ترجمه ترگمان]افراد همچنین با تنظیم داده های سلول سرهم بندی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• mender of pots pans and other household utensils; one skilled in various mechanical jobs, jack of all trades; bungler patch, fix a household utensil if you tinker with something, you make some small adjustments to it in order to repair or improve it.
پیشنهاد کاربران
۱. ( به منظور تعمیر ) ور رفتن ۲. پلکیدن. پرسه زدن / ( قدیمی ) تعمیرکاردوره گرد ۲. آدم خانه بدوش ۳. ( در خطاب به بچه ) شیطون! بدجنس! مثال: I had a tinker at your radio, but I can't mend it. من به رادیو ات ور رفتم اما نمی توانم آن را تعمیر کنم.
بالا و پایین کردن سبک و سنگین کردن
To make small changes to something, especially in an attempt to repair or improve it تغییرات کوچک در چیزی ایجاد کردن، به ویژه با هدف تعمیر یا ارتقاءآن He spends every weekend tinkering ( around ) with his car I wish the government would stop tinkering with the health service
Noun - countable : خلاق خوش فکر با اندیشه ایده پرداز فکور نظریه پرداز به عنوان نمونه : But most religious thinkers accommodated themselves fairly rapidly to the basic concept of evolution
بد تعمیر کردن یک چیزی و سرهم بندی کردن آن.
ور رفتن ( به منظور تعمیر ) # He's in the garage tinkering with his bike # He spends every weekend tinkering with his car # I'll just have a tinker with the television and see if I can get it to work
ور رفتن to mess with انگولک کردن قوددالاماخ to fiddle with
scum tinker = آشغال پایین شهری
ور رفتن با چیزی ( تلاش بمنظور درست یا اصلاح کردن چیزی به طریق تجربی، سرهم بندی یا وصله کاری ) Tinker with something ( v ) Have a tinker with something ( n )
دخالت ( همراه با with ) Our Tinkerings with nature lead to unintended implications دخالتهای ما در طبیعت به عواقب ناخواسته ای منجر میشود.