time of life


عمر، سن

جمله های نمونه

1. The time of life is short ; to spend that shortness basely, it would be too long.
[ترجمه گوگل]زمان زندگی کوتاه است ; صرف این کوتاهی اساسا، بسیار طولانی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]زمان زندگی کوتاه است، برای گذراندن این کوتاهی، مدت زیادی طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Youth is not a time of life; it is a state of mind.
[ترجمه گوگل]جوانی زمان زندگی نیست؛ این یک حالت ذهنی است
[ترجمه ترگمان]جوانان زمان زندگی نیستند؛ این یک حالت ذهنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Youth is not a time of life. It is a state of mind. It is not a matter of rosy cheeks, red lips and supple knees. It is a matter of the will, a quality of the imagination, a vigor of the emotions.
[ترجمه گوگل]جوانی زمان زندگی نیست یک حالت روحی است خبری از گونه های گلگون، لب های قرمز و زانوهای انعطاف پذیر نیست این موضوع اراده، کیفیت تخیل، قدرت احساسات است
[ترجمه ترگمان]جوانی زمان زندگی نیست این حالت ذهنی است این موضوع از گونه های سرخ، لب های قرمز و زانوهای نرمش پذیر نیست این موضوع اراده، کیفیت تخیل، نیرومندی احساسات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Eyesight doesn't get any better at my time of life.
[ترجمه گوگل]بینایی در زمان زندگی من بهتر نمی شود
[ترجمه ترگمان]در زمان زندگی من هیچ چیز بهتر از این نمی شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At my time of life, you can't take too many shocks like that.
[ترجمه گوگل]در زمان زندگی من، نمی توانی چنین شوک های زیادی را تحمل کنی
[ترجمه ترگمان]در زمان من، شما نمی توانید بیش از این shocks را تحمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. At his time of life he should be starting to take things easy.
[ترجمه گوگل]در زمان زندگی او باید شروع به آسان گرفتن همه چیز کند
[ترجمه ترگمان]در آن زمان زندگی باید کار ساده ای داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. At his time of life, he ought to be taking things easy.
[ترجمه گوگل]در زمان زندگی، او باید همه چیز را آسان بگیرد
[ترجمه ترگمان]در موقع زندگی باید کارها را آسان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I can't start repenting at my time of life.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در زمان زندگی ام شروع به توبه کنم
[ترجمه ترگمان]در زمان زندگی خودم نمی توانم از پشیمانی شروع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was a time of life when I did not run out of words.
[ترجمه گوگل]دورانی از زندگی بود که کلامم کم نمی شد
[ترجمه ترگمان]زمانی بود که من از کلمات بیرون نکشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Not at my time of life.
[ترجمه گوگل]نه در زمان زندگی من
[ترجمه ترگمان]در زمان زندگی من نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think at your time of life you should.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم در زمان زندگی شما باید
[ترجمه ترگمان]به زمان زندگی تو فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I could see that Mary was having her time of life.
[ترجمه گوگل]می توانستم ببینم که مریم در حال گذراندن دوران زندگی خود است
[ترجمه ترگمان]می توانستم ببینم که مری دوران زندگی او را می گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At your time of life you must be careful not to overdo things.
[ترجمه گوگل]در زمان زندگی باید مراقب باشید که در کارها زیاده روی نکنید
[ترجمه ترگمان]در زمان زندگی باید مراقب باشید که بیش از حد افراط نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Freedom, my yearning and pursues! For my full time of life!
[ترجمه گوگل]آزادی، اشتیاق و تعقیب من! برای تمام وقت زندگی من!
[ترجمه ترگمان]آزادی، آرزوی من و دنبال کردن! برای مدت کامل زندگیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Boyhood is a happy time of life.
[ترجمه گوگل]دوران پسری دوران شادی از زندگی است
[ترجمه ترگمان]Boyhood زمان خوشی برای زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• age

پیشنهاد کاربران

بپرس