time limit

/ˈtaɪmˈlɪmət//taɪmˈlɪmɪt/

محدوده ی زمانی، ضرب الاجل، زمان مرز، حد زمانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a limit set on the amount or period of time during which some action can or must be taken or completed.

جمله های نمونه

1. We've set a time limit of ten minutes for each child's turn on the trampoline.
[ترجمه گوگل]ما یک محدودیت زمانی ده دقیقه ای برای نوبت هر کودک در ترامپولین تعیین کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما حدود ده دقیقه است که برای هر بچه ای روی ترامپولین ۱ محدودیت زمانی تنظیم کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We have extended the time limit for claims until July 30.
[ترجمه گوگل]ما محدودیت زمانی برای ادعاها را تا 30 جولای تمدید کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما محدوده زمانی ادعا را تا ۳۰ جولای تمدید کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The application must be made within a strict time limit.
[ترجمه گوگل]درخواست باید در یک محدودیت زمانی دقیق انجام شود
[ترجمه ترگمان]این برنامه باید در محدوده زمانی دقیق انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The work must be completed within a certain time limit.
[ترجمه گوگل]کار باید در مدت زمان مشخصی انجام شود
[ترجمه ترگمان]کار باید در یک حد زمانی خاص تکمیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We have to set a time limit for the work.
[ترجمه گوگل]ما باید یک محدودیت زمانی برای کار تعیین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک محدودیت زمانی برای کار تعیین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There's a 30-minute time limit on Internet use in the library.
[ترجمه گوگل]محدودیت زمانی 30 دقیقه ای برای استفاده از اینترنت در کتابخانه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]محدودیت زمانی ۳۰ دقیقه ای در استفاده از اینترنت در کتابخانه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The time limit for applications is three weeks.
[ترجمه گوگل]محدودیت زمانی برای درخواست ها سه هفته است
[ترجمه ترگمان]محدودیت زمانی برنامه های کاربردی سه هفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We set a time limit of thirty minutes for the test.
[ترجمه گوگل]برای آزمون محدودیت زمانی سی دقیقه تعیین کردیم
[ترجمه ترگمان]ما حدود سی دقیقه وقت برای آزمایش تعیین کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The three month time limit will be up in mid-June.
[ترجمه گوگل]محدودیت زمانی سه ماهه در اواسط ژوئن تمام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]محدودیت زمانی سه ماه در اواسط ماه ژوئن افزایش خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At the end of December, the time limit was still unclear.
[ترجمه گوگل]در پایان دسامبر، محدودیت زمانی هنوز نامشخص بود
[ترجمه ترگمان]در پایان دسامبر، محدودیت زمانی هنوز مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is no time limit on filing serious criminal charges.
[ترجمه گوگل]هیچ محدودیت زمانی برای طرح اتهامات کیفری جدی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ محدودیت زمانی برای بایگانی اتهامات جنایی جدی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Employers generally fix a time limit on the payment of these allowances.
[ترجمه گوگل]کارفرمایان معمولاً محدودیت زمانی برای پرداخت این کمک هزینه ها تعیین می کنند
[ترجمه ترگمان]کارفرمایان به طور کلی محدودیت زمانی را برای پرداخت این allowances تعیین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The demo has a five-minute time limit but gives you a precise feel for the game.
[ترجمه گوگل]نسخه ی نمایشی دارای محدودیت زمانی پنج دقیقه ای است اما احساس دقیقی از بازی به شما می دهد
[ترجمه ترگمان]نمایش یک محدوده زمانی ۵ دقیقه ای دارد اما احساس دقیقی برای بازی به شما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is a three-month time limit, which can only be extended for good reasons.
[ترجمه گوگل]یک محدودیت زمانی سه ماهه وجود دارد که فقط به دلایل موجه قابل تمدید است
[ترجمه ترگمان]یک محدودیت زمانی سه ماه وجود دارد که تنها می تواند به دلایل خوب تمدید شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The time limit is enforced by a double-faced chess clock.
[ترجمه گوگل]محدودیت زمانی توسط یک ساعت شطرنج دو طرفه اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]محدوده زمانی توسط یک ساعت شطرنج دو برابر اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] مهلت

انگلیسی به انگلیسی

• defining a set amount of time to do something
a time limit is a period of time during which a particular task must be completed.

پیشنهاد کاربران

بپرس