tilted


معنی: یک بر

جمله های نمونه

1. he tilted his head and said, "hello!"
سرش را خم کرد و گفت ((سلام !))

2. the crowd tilted into the room
جمعیت ریختند توی اتاق.

3. the soldiers tilted their lances at me
سربازان زوبین های خود را به سوی من گرفتند.

4. his arguments were tilted in favor of socialists
استدلال های او به سود سوسیالیست ها سوگیری شده بود.

5. it brings the tilted surface to a level
سطح مایل را افقی می کند.

6. suddenly the boat tilted and sank
ناگهان قایق یک وری شد و در آب فرو رفت.

مترادف ها

یک بر (صفت)
heeled, tilted

پیشنهاد کاربران

زاویه دار، شیب دار، متضاد straight
tilted ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: کج
تعریف: ویژگی عکس یا محور دستگاه های نقشه‏برداری که دارای کجی هستند
معلق، منحرف شونده
کج، نامتقارن
تکیه دادن
کج شده منحرف شده
مورب، مایل

بپرس