tighten the reins

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: سفت گرفتن افسار / سخت گیری کردن / کنترل رو بیشتر کردن ( در زبان محاوره ای: افسار رو محکم بگیر، سفت و سختش کن، دیگه باید جدی برخورد کنیم )
🔹 مثال ها:
We need to tighten the reins on spending before it gets out of hand. باید خرج کردن رو کنترل کنیم قبل از اینکه از دستمون در بره.
...
[مشاهده متن کامل]

The coach tightened the reins after the team kept missing practice. مربی بعد از اینکه تیم مدام تمرین رو پیچوند، سخت گیری رو بیشتر کرد.
Parents often tighten the reins when their kids start acting rebellious. والدین وقتی بچه ها رفتارهای سرکش نشون می دن، کنترل رو بیشتر می کنن.
🔹 مترادف ها: rein in / crack down / get tough / enforce discipline / apply stricter rules