tied

جمله های نمونه

1. he tied a cord around the box
او ریسمانی دور جعبه بست.

2. he tied a string around his finger as a reminder
برای یادآوری ریسمانی به دور انگشت خود بست.

3. he tied a string on his finger to jog his memory
برای یاد آوردی نخی را به دور انگشت خود بست.

4. he tied the ass to the tree with its halter
او خر را با افسارش به درخت بست.

5. he tied the helpless woman and outraged her
زن بیچاره را بست و به او تجاوز کرد.

6. he tied the shawl aruond his neck
شال گردن را دور گردن خود بست.

7. he tied the tape tightly around the box
نوار را محکم دور جعبه بست.

8. she tied her horse to a tree
اسب خود را به درخت بست.

9. they tied ali asghar's shoulders and took him to jail
علی اصغر را کت بسته به زندان بردند.

10. be tied to one's mother's apron strings
بچه ننه بودن،مطیع مادر بودن

11. be tied to one's wife's apron strings
سخت تحت فرمان زن خود بودن

12. he was tied with a rope, but he worked himself free
او را با طناب بسته بودند ولی کم کم خود را باز کرد.

13. they had tied the logs together with a band
هیزم ها را با بند به هم بسته بودند.

14. family life has tied him down
زندگی خانوادگی او را گرفتار کرده است.

15. fit to be tied
(عامیانه) بسیار عصبانی،دیوانه از شدت خشم

16. the two teams are tied with five wins and two losses each
دو تیم هر یک با پنج برد و دو باخت با هم مساوی هستند.

17. these two countries are tied by common interests
علائق مشترک این دو کشور را همبسته کرده است.

18. all our telephone lines are tied up
همه ی خط های تلفنی ما مشغول است.

19. the cords of affection that tied her to her husband
رشته های محبت که او را به شوهرش وابسته کرده بود

20. the elephant hauled a log tied to a rope all the way to the harbor
فیل تنه ی درخت بسته شده به طناب را کشید و تا بندرگاه برد.

21. dogs that bite around should be tied
سگ های گازگیر را باید بست.

22. his social life and business life are tied closely
زندگی اجتماعی و زندگی شغلی او با هم رابطه ی نزدیکی دارد.

23. I have tied a label on.
[ترجمه گوگل]من یک برچسب روی آن بسته ام
[ترجمه ترگمان] من یه برچسب روش بستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. I'm tied up at the moment.
[ترجمه گوگل]من فعلا گره خورده ام
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر دست و پنجه نرم می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She tied up her things in a parcel.
[ترجمه گوگل]او وسایلش را در یک بسته بست
[ترجمه ترگمان]وسایلش را به بسته بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Our company has tied up with another firm to support the project.
[ترجمه گوگل]شرکت ما با یک شرکت دیگر برای حمایت از این پروژه همکاری کرده است
[ترجمه ترگمان]شرکت ما با یک شرکت دیگر برای حمایت از این پروژه درگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. They tied the ship to the quay with ropes.
[ترجمه گوگل]کشتی را با طناب به اسکله بستند
[ترجمه ترگمان]کشتی را با طناب به اسکله بستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. I don't want to be tied down.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم در بند باشم
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم دست و پایم را ببندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] تنگدار

انگلیسی به انگلیسی

• fastened; bound
a tied cottage or house belongs to a farmer or other employer and is rented to someone who works for him or her.

پیشنهاد کاربران

بسته
شرطی ، ( گره خورده با مورد دیگری )
tied scores
نمرات مساوی
چسبیده - متصل
یعنی گره زدن با بستن
Tied around = گره زدن دورِ . . .
به بند کشیدن
محدود کردن
گره زدن
نوعی انحراف جنسی ای که یکی از شرکا شریک دیگری را با طناب ببندد
وابسته بودن ، بستگی داشتن ، بسته ، بستن ،
مساوی
My hands are tied
دستام بنده
بسته شدن
گره خوردن
در ریدینگ EL3 یعنی مساوی
مسآوی
1 & 1
2 & 2
3 & 3
بسته شده
وابسته
وصل بودن متصل ، وابسته
مساوی 🤔
it is an adj
به معنای وابسته
وابسته، مرتبط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس