** تکمیل کردن وظایف جزئی ناتمام یا حل مسائل باقی مانده.
**مترادف:**
... [مشاهده متن کامل]
**متضاد:**
**متضاد:**
**مثال:**
- قبل از اینکه بتوانیم پروژه را راه اندازی کنیم، باید چند کار ناتمام را تمام کنیم.
- او قبل از تعطیلات، بعدازظهر را صرف تکمیل کارهای ناتمام در محل کارش کرد.
- کارآگاه قبل از بستن پرونده، تمام مسائل باقی مانده آن را حل کرد.
کار نیمه تمام را تمام کردن
I have some loose ends. Sorry can't come with you.
کارهای باقی مانده را تمام کردن. تمام کردن پروژه. کارهای نهایی پروژه / مقاله / … را انجام دادن.
جمع و جور کردن
کامل کردن بخش های ( کارهای ) ناتمام ( باقی مانده )