tie up loose ends

پیشنهاد کاربران

** To complete minor, unfinished tasks or resolve outstanding issues.
** تکمیل کردن وظایف جزئی ناتمام یا حل مسائل باقی مانده.
**مترادف:**
- Finish
- Complete
- Resolve

...
[مشاهده متن کامل]

**متضاد:**
- Leave unfinished
- Neglect
- Ignore
**متضاد:**
**مثال:**
1. Before we can launch the project, we need to tie up a few loose ends.
- قبل از اینکه بتوانیم پروژه را راه اندازی کنیم، باید چند کار ناتمام را تمام کنیم.
2. She spent the afternoon tying up loose ends at work before her vacation.
- او قبل از تعطیلات، بعدازظهر را صرف تکمیل کارهای ناتمام در محل کارش کرد.
3. The detective tied up all the loose ends of the case before closing it.
- کارآگاه قبل از بستن پرونده، تمام مسائل باقی مانده آن را حل کرد.

Deal with the last few things that need to be done before something is completed
کار نیمه تمام را تمام کردن
I have some loose ends. Sorry can't come with you.
کارهای باقی مانده را تمام کردن. تمام کردن پروژه. کارهای نهایی پروژه / مقاله / … را انجام دادن.
جمع و جور کردن
کامل کردن بخش های ( کارهای ) ناتمام ( باقی مانده )

بپرس