عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to tie someone with something like a rope to prevent that person from moving.
- He tied up the store owner and stole the money.
[ترجمه امیر پورقناد] او مالک مغازه را در هم پیچید و پولها را دزدید|
[ترجمه Atris] او مالک مغازه را حبس کرد و پولهارا دزدید|
[ترجمه گوگل] او صاحب مغازه را بست و پول را دزدید[ترجمه ترگمان] مالک مغازه را بست و پول را دزدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to require a lot of time and attention so that you cannot do other things.
- My business has been really tying me up recently.
[ترجمه هانیه اژدری] کسب و کار من این روزها حسابی مرا گرفتار کرده است|
[ترجمه گوگل] کسب و کار من اخیراً واقعاً مرا درگیر کرده است[ترجمه ترگمان] این اواخر کار من واقعا منو درگیر کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a temporary stoppage, as of traffic, service, or production, caused by some obstruction, accident, breakdown, or the like.