tie to

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
وابسته بودن به / مرتبط بودن با / گره خوردن به / پیوند داشتن با
در زبان محاوره ای:
وصل بودن به، چسبیدن به، ربط داشتن به، گره خوردن به چیزی
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( رابطه ای – رسمی ) :**
اشاره به ارتباط یا وابستگی مستقیم بین دو چیز، شخص یا مفهوم
مثال: His success is tied to his discipline.
موفقیتش به انضباطش وابسته ست.
2. ** ( فنی – مهندسی/برنامه نویسی ) :**
در زمینه های فنی، برای اشاره به اتصال یا وابستگی بین اجزا، داده ها یا سیستم ها
مثال: The sensor is tied to the main control unit.
سنسور به واحد کنترل اصلی متصل شده.
3. ** ( احساسی – استعاری ) :**
برای بیان وابستگی عاطفی، ذهنی یا روانی به شخص، مکان یا خاطره
مثال: She’s still tied to her hometown emotionally.
از نظر احساسی هنوز به زادگاهش وابسته ست.
4. ** ( اقتصادی/سیاسی – تحلیلی ) :**
برای نشان دادن وابستگی یا تأثیر متقابل بین نهادها، کشورها یا سیاست ها
مثال: The policy is tied to international trade agreements.
این سیاست به توافق های تجاری بین المللی گره خورده.
5. ** ( ادبی – نمادین ) :**
در متون ادبی، برای بیان پیوند نمادین یا استعاری بین مفاهیم مثل سرنوشت، عشق، یا تعهد
مثال: Their fates were tied to the stars.
سرنوشتشون به ستاره ها گره خورده بود.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
connected to – linked to – associated with – bound to – attached to – dependent on
********************
Hair - loss drug tied to suicides, depression and anxiety in global study

ربط ساختن/ ربط کردن
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�تاوtao�به معنی، پیچ وتاب، تاب وگره خوردن، گره وگره زدن، پیچاندن، بستن با ربسمان، نخ یا طناب، بندیدن و. . . است. این واژه کهن مانندبسیاری از واژگان دیگر وارد زبانهای
...
[مشاهده متن کامل]
اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�تای توtie to� در زبان انگلیسی به کار میرود. معانی دیگری چون، ربط، رابطه، ربط دادن ومربوط ساختن و. . . دارد که باهم مرتبط هستند. در فارسی تاوtao > تاب میشود یعنی تبدیل واو به ب.

گره خورده به…
It’s tied to the outcome
این به نتیجه گره خورده!
مربوط ساختن به
ربط دادن به
در بعضی مواقع به معنی بستن میشه.
در ارتباط با
ملزم کردن
بستن به
. Tie the horse to the tree
. Tie this label to your suitcase