برای هماهنگی یا ارتباط ایده ها
Her research ties in with the latest findings in neuroscience
( تحقیقات او با جدیدترین یافته ها در علوم اعصاب مرتبط است. )
برای تطبیق یا هم راستا بودن با یک رویداد
... [مشاهده متن کامل]
The event was planned to tie in with the national holiday
( این رویداد برنامه ریزی شده بود تا با تعطیلات ملی هماهنگ باشد. )
برای ارتباط بین مفاهیم مختلف
This explanation ties in with what we discussed earlier
( این توضیح با آنچه قبلاً بحث کردیم مرتبط است. )
( تحقیقات او با جدیدترین یافته ها در علوم اعصاب مرتبط است. )
برای تطبیق یا هم راستا بودن با یک رویداد
... [مشاهده متن کامل]
( این رویداد برنامه ریزی شده بود تا با تعطیلات ملی هماهنگ باشد. )
برای ارتباط بین مفاهیم مختلف
( این توضیح با آنچه قبلاً بحث کردیم مرتبط است. )
ارتباط یا اتصال داشتن به چیز دیگری، اغلب از نظر ایده ها یا مضامین.
... [مشاهده متن کامل]
دلالت بر این دارد که بین این دو همبستگی یا رابطه وجود دارد.
مثال؛
همزمانی با رویدادی دیگر
درزمان مشابه اتفاق افتادن، هماهنگ کردن، یکی کردن، توام کردن، توام شدن، گره خورده با، ارتباط داشتن به، مرتبط بودن، ارتباط نزدیکی داشتن به، مقید کردن