ticklish

/ˈtɪkəlɪʃ//ˈtɪklɪʃ/

معنی: حساس، غلغلکی
معانی دیگر: قلقلکی، دقیق، مستلزم دقت و احتیاط، ظریف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: ticklishly (adv.), ticklishness (n.)
(1) تعریف: sensitive to tickling.
مشابه: delicate, sensitive

(2) تعریف: requiring care and tact in handling; risky or delicate.
مترادف: delicate, sensitive, touchy
مشابه: awkward, prickly, risky, sore, sticky, thorny, tricky

- a ticklish negotiation
[ترجمه گوگل] یک مذاکره قلقلک
[ترجمه ترگمان] مذاکره ticklish
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: easily annoyed or offended; touchy.
مترادف: hypersensitive, oversensitive, testy, thin-skinned, touchy
مشابه: irascible, irritable, peevish, prickly, sensitive, short-tempered, temperamental

جمله های نمونه

1. a ticklish situation
وضع حساس

2. So car makers are faced with the ticklish problem of how to project products at new buyers.
[ترجمه گوگل]بنابراین، خودروسازان با مشکل غلغلک‌آور نحوه ارائه محصولات به خریداران جدید مواجه هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین سازندگان خودرو با مشکل مشکل چگونگی مدیریت محصولات در خریداران جدید مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This leaves me with the ticklish job of explaining to Debbie that she is not invited.
[ترجمه گوگل]این کار من را مجبور می کند که به دبی توضیح دهم که او دعوت نشده است
[ترجمه ترگمان]این کار من رو با کار قلقلک دادن به دبی لو میده که دعوت نشده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Handling awkward neighbours can be a ticklish business .
[ترجمه گوگل]رسیدگی به همسایگان بی دست و پا می تواند یک تجارت غلغلک آور باشد
[ترجمه ترگمان]رسیدگی به همسایگانشان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A light drizzle was falling on them, a ticklish mist.
[ترجمه گوگل]نم نم باران ملایمی روی آنها می بارید، مه قلقلی
[ترجمه ترگمان]نم نم باران بر آن ها می بارید، مه رقیقی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I didn't know you were so ticklish.
[ترجمه گوگل]نمیدونستم اینقدر غلغلک هستی
[ترجمه ترگمان]نمی دونستم تو خیلی حساسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Also mares can be ticklish round the udder and resent the foal nuzzling around that area.
[ترجمه گوگل]همچنین مادیان‌ها می‌توانند در اطراف پستان قلقلک داشته باشند و از حرکت کره‌ها در اطراف آن ناحیه ناراحت شوند
[ترجمه ترگمان]همچنین mares می توانند در دور پستان ticklish باشند و از کره اسب در اطراف آن منطقه دلخور شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The evolution comes at a ticklish time.
[ترجمه گوگل]تکامل در زمان سختی اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]تکامل در زمان حساسی اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That remains a bit of a ticklish subject between the rowers and archers.
[ترجمه گوگل]این موضوع بین پاروزنان و کمانداران کمی غلغلک آمیز باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]این کمی از موضوع مشکوکی بین the و کمانداران باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was becoming a ticklish situation.
[ترجمه گوگل]در حال تبدیل شدن به یک وضعیت غلغلک آمیز بود
[ترجمه ترگمان]وضعیت وخیمی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The driver then has the ticklish problem of explaining to the missus why he came home by bus.
[ترجمه گوگل]سپس راننده با این مشکل مواجه می شود که به خانم توضیح می دهد که چرا با اتوبوس به خانه آمده است
[ترجمه ترگمان]راننده آن وقت مشکل ticklish توضیح دادن به خانم را دارد که چرا با اتوبوس به خانه برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She felt the ticklish sensation of wanting to sneeze.
[ترجمه گوگل]او احساس غلغلک در میل به عطسه کرد
[ترجمه ترگمان]احساس غریبی داشت که می خواهد عطسه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Groom these ticklish areas with a stable rubber, tea cloth or your hand and work at it gently.
[ترجمه گوگل]این نواحی غلغلک زده را با یک لاستیک ثابت، پارچه چای یا دست خود تمیز کنید و به آرامی روی آن کار کنید
[ترجمه ترگمان]ان نواحی پردردسر را با یک لاستیک ثابت، دستمال چای و یا دست تان صرف کنید و به آرامی روی آن کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then we were faced with the ticklish issue of who would pay for the meal.
[ترجمه گوگل]سپس ما با این موضوع غلغلک آمیز مواجه شدیم که چه کسی هزینه غذا را پرداخت می کند
[ترجمه ترگمان]سپس با مساله مشکلی مواجه شدیم که چه کسی هزینه غذا را پرداخت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Groom ticklish and sensitive areas with a stable rubber.
[ترجمه گوگل]نواحی غلغلک و حساس را با یک لاستیک پایدار اصلاح کنید
[ترجمه ترگمان]مناطق حساس و حساس با لاستیک ثابت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

غلغلکی (صفت)
ticklish

انگلیسی به انگلیسی

• sensitive to tickling; requiring special care or handling
a ticklish problem or situation is awkward and embarrassing and needs to be dealt with carefully.
if someone is ticklish, you can make them laugh easily by tickling them.

پیشنهاد کاربران

بپرس