tickler

/ˈtɪklər//ˈtɪklə/

معنی: بهم زننده، پرچه، تحریک کننده قمقمه کوچک، غلغلک دهنده
معانی دیگر: (شخص یا چیز) قلقلک دهنده، خارنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that tickles.

(2) تعریف: a type of card file or memorandum book, usu. serving as a memory aid.

جمله های نمونه

1. Babies want to be tickled and hugged.
[ترجمه گوگل]نوزادان می خواهند قلقلک داده شوند و آنها را در آغوش بگیرند
[ترجمه ترگمان]کودکان می خواهند غلغلک دهند و در آغوش کشیده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was tickling him, and he was laughing and giggling.
[ترجمه گوگل]داشتم قلقلکش می دادم و او می خندید و می خندید
[ترجمه ترگمان]او را قلقلک می دادم و او می خندید و می خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He tickled my feet with a feather.
[ترجمه گوگل]پاهایم را با پر قلقلک داد
[ترجمه ترگمان]پاهای مرا با یک پر قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The bigger girls used to chase me and tickle me.
[ترجمه گوگل]دخترهای بزرگتر تعقیبم می کردند و قلقلکم می دادند
[ترجمه ترگمان] دخترای بزرگ تر منو تعقیب میکردن و قلقلک می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I tickled his feet with a feather.
[ترجمه گوگل]پاهایش را با پر قلقلک دادم
[ترجمه ترگمان]پاهایش را با یک پر قلقلک دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Does anything on the menu tickle your fancy?
[ترجمه گوگل]آیا چیزی در منوی شما را غلغلک می دهد؟
[ترجمه ترگمان]چیزی تو منو رو غلغلک میده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've got a tickle in my throat.
[ترجمه گوگل]غلغلک در گلویم گرفته است
[ترجمه ترگمان]گلویم به سوزش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They all sounded just as tickled.
[ترجمه گوگل]صدای همه آنها به همان اندازه غلغلک بود
[ترجمه ترگمان]همه آن ها مثل tickled به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The teacher tickled the pupils with a joke.
[ترجمه گوگل]معلم با شوخی دانش آموزان را قلقلک داد
[ترجمه ترگمان]معلم دانش آموزان را با یک شوخی نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It tickles me to see him riled.
[ترجمه گوگل]دیدن عصبانی شدن او مرا غلغلک می دهد
[ترجمه ترگمان] منو تحریک میکنه که ببینمش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think there's a bit of slap and tickle going on in the back of that car over there.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم یک سیلی و قلقلک در پشت آن ماشین وجود دارد
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو پشت اون ماشین یه خورده of و قلقلک دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The idea of playing a joke on her tickled his fancy.
[ترجمه گوگل]ایده شوخی کردن با او، خیال او را غلغلک داد
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به شوخی او را قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was tickled with his new computer.
[ترجمه گوگل]با کامپیوتر جدیدش قلقلک داده بود
[ترجمه ترگمان]از کامپیوتر جدیدش خوشش آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A beard doesn't scratch, it just tickles.
[ترجمه گوگل]ریش نمی خراشد، فقط قلقلک می دهد
[ترجمه ترگمان]ریشش خراش نمی دهد، فقط غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I was tickled to discover that we'd both done the same thing.
[ترجمه گوگل]غلغلک دادم که متوجه شدم هر دوی ما یک کار را انجام داده ایم
[ترجمه ترگمان]خوشحال بودم که هردوی ما هم همین کار را کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهم زننده (اسم)
broiler, tickler

پرچه (اسم)
tickler, plumelet

تحریک کننده قمقمه کوچک (اسم)
tickler

غلغلک دهنده (اسم)
tickler

تخصصی

[کامپیوتر] تحریک کننده برنامه ای که تاریخ سیستم کامپیوتری را بررسی کرده و به کاربر در مورد حوادث زمانبندی شده هشدار می دهد .

انگلیسی به انگلیسی

• perplexing problem or riddle; one who tickles

پیشنهاد کاربران

بپرس