فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tickles, tickling, tickled
حالات: tickles, tickling, tickled
• (1) تعریف: to touch, stroke, or poke (someone or part of someone's body) so as to produce a tingling or itching sensation or spasmodic laughter or movement.
• مترادف: titillate
• مشابه: caress, pet, stroke, touch
• مترادف: titillate
• مشابه: caress, pet, stroke, touch
• (2) تعریف: to tease, excite, or fill with pleasure.
• مترادف: delight, excite, titillate
• مشابه: arouse, pique, please, provoke, stimulate, tantalize, tease, thrill
• مترادف: delight, excite, titillate
• مشابه: arouse, pique, please, provoke, stimulate, tantalize, tease, thrill
- The hat tickled his fancy.
[ترجمه گوگل] کلاه خیالش را قلقلک داد
[ترجمه ترگمان] کلاه سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلاه سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to stimulate agreeably, or to amuse.
• مترادف: amuse, entertain, titillate
• مشابه: delight, divert, exhilarate, please, regale, stimulate
• مترادف: amuse, entertain, titillate
• مشابه: delight, divert, exhilarate, please, regale, stimulate
- The compliment tickled her vanity.
[ترجمه گوگل] تعارف غرور او را قلقلک داد
[ترجمه ترگمان] این تعریف و تمجید خودپسندی او را ارضا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این تعریف و تمجید خودپسندی او را ارضا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The cartoon tickled me.
[ترجمه گوگل] کارتون منو قلقلک داد
[ترجمه ترگمان] کارتون منو قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارتون منو قلقلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tickled pink
عبارات: tickled pink
• : تعریف: to feel or cause a sensation of tingling or itching.
• مترادف: tingle
• مشابه: itch, prickle, sting
• مترادف: tingle
• مشابه: itch, prickle, sting
- My throat tickles.
[ترجمه گوگل] گلویم قلقلک می دهد
[ترجمه ترگمان] گلویم غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گلویم غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A feather tickles when brushed across the skin.
[ترجمه گوگل] وقتی یک پر روی پوست مسواک زده می شود، قلقلک می دهد
[ترجمه ترگمان] وقتی به پوستش برخورد می کند، پر از feather غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی به پوستش برخورد می کند، پر از feather غلغلک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a tickling sensation.
• مشابه: itch, prickle, sting, tingle, touch
• مشابه: itch, prickle, sting, tingle, touch
• (2) تعریف: an act or instance of tickling.
• مترادف: titillation
• مشابه: caress, stimulation, tingle, touch
• مترادف: titillation
• مشابه: caress, stimulation, tingle, touch