ticking

/ˈtɪkɪŋ//ˈtɪkɪŋ/

پارچه ی ضخیم و محکم ( برای روکش تشک و لحاف و بالش)، پارچه ی روتشکی، متقال (راه راه)، پارچه تشکی، پارچه دوشکی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a strong, closely woven, usu. twill fabric of cotton or linen, used in casings for mattresses and pillows.

جمله های نمونه

1. the ticking of the watch admonishes you. . . .
تک تک ساعت چه پندت می دهد . . .

2. persons who are ticking along fine on one kidney
اشخاصی که به خوبی با یک کلیه گذران می کنند

3. Very slowly he moved forward, the engine ticking over.
[ترجمه حسین نیکومنش] او خیلی ارام ب جلو امد و صدای موتور در حالت خلاص شنیده میشد
|
[ترجمه گوگل]خیلی آهسته به جلو حرکت کرد، موتور تیک تاک کرد
[ترجمه ترگمان]آهسته به جلو حرکت کرد و موتور به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the silence we could hear the clock ticking.
[ترجمه گوگل]در سکوت می توانستیم صدای تیک تاک ساعت را بشنویم
[ترجمه ترگمان]در سکوت صدای تیک تاک ساعت را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. While we waited the taxi's meter kept ticking away.
[ترجمه گوگل]در حالی که منتظر بودیم تاکسی‌سنج مدام تیک تاک می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما منتظر بودیم، نورسنج همچنان در حال گذر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ellen heard the loud ticking of the clock in the hall.
[ترجمه گوگل]الن صدای تیک تاک ساعت را در سالن شنید
[ترجمه ترگمان]الن صدای تیک تاک ساعت را در سرسرا شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His business is just ticking over.
[ترجمه مهدی نیاسری] کار و کسب او تازه رو دور افتاده است
|
[ترجمه گوگل]کسب و کار او به تازگی شروع شده است
[ترجمه ترگمان] کار اون داره می گذره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was conscious of a clock ticking.
[ترجمه گوگل]حواسش به تیک تاک ساعت بود
[ترجمه ترگمان]صدای تیک تاک ساعت را می شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I lay there listening to the clock ticking .
[ترجمه گوگل]دراز کشیدم و به تیک تاک ساعت گوش دادم
[ترجمه ترگمان]من آنجا دراز کشیده بودم و به تیک تاک ساعت گوش می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The teletype is ticking out messages.
[ترجمه مهدی نیاسری] تله تایپ با صدای تیک تیک در حال تایپ مسیج ها است
|
[ترجمه گوگل]تله تایپ پیام‌ها را علامت‌گذاری می‌کند
[ترجمه ترگمان]The در حال گذر از پیام ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The business is just about ticking over.
[ترجمه گوگل]کسب و کار فقط در حال اتمام است
[ترجمه ترگمان]کسب وکار در حال گذر از کنترل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I've left the car with the engine ticking over.
[ترجمه مهدی نیاسری] ماشین را با موتور روشن جا گذاشتم
|
[ترجمه گوگل]من ماشین را با تیک تاک موتور رها کرده ام
[ترجمه ترگمان]ماشین را با موتور ماشین جا گذاشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll be able to keep things ticking over in the office until you get back.
[ترجمه گوگل]من می‌توانم تا زمانی که شما برگردید، همه چیز را در دفتر ثابت نگه دارم
[ترجمه ترگمان]تا وقتی برگردی، من می تونم کارها رو تو دفتر نگه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Meanwhile the minutes kept ticking away.
[ترجمه گوگل]در همین حال دقایق کماکان از دست می‌رفت
[ترجمه ترگمان]در همین حال، دقایق همچنان به سرعت سپری می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• clicking, tapping

پیشنهاد کاربران

بپرس