thumping

/ˈθʌmpɪŋ//ˈθʌmpɪŋ/

تپنده، تاپ تاپ کننده، کوبنده، کوبشگر، کوبان، جانانه، گنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: thumpingly (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, designating, or like a thump.

(2) تعریف: (informal) very large, outstanding, or the like; exceptional.

جمله های نمونه

1. i heard him thumping on the door
صدای دق الباب (در زدن) او را شنیدم.

2. i hid behind the curtain but my heart was thumping
پشت پرده پنهان شدم ولی قلبم تاپ تاپ می کرد.

3. Her heart was thumping against her ribs.
[ترجمه گوگل]قلبش به دنده هایش میکوبید
[ترجمه ترگمان]قلبش به سینه اش می کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mulroney swept to power with a thumping majority.
[ترجمه گوگل]مولرونی با اکثریت قاطع به قدرت رسید
[ترجمه ترگمان]Mulroney با اکثریت تالاپ swept به قدرت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her heart was thumping as she ascended the stairs.
[ترجمه گوگل]وقتی از پله ها بالا می رفت قلبش می تپید
[ترجمه ترگمان]همچنان که از پله ها بالا می رفت قلبش می تپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They won by a thumping majority.
[ترجمه گوگل]آنها با اکثریت قاطع پیروز شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها با اکثریت آرا برنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He told us a thumping great lie.
[ترجمه گوگل]او یک دروغ بزرگ به ما گفت
[ترجمه ترگمان]به ما دروغ بزرگی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Waiters went scurrying down the aisles, thumping down tureens of soup.
[ترجمه گوگل]پیشخدمت‌ها در راهروها می‌دویدند و سوپ‌های سوپ را می‌کوبیدند
[ترجمه ترگمان]پیش خدمت در حالی که پر از سوپ بود، از راهرو بالا و پایین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The entire pile shifted and slid, thumping onto the floor.
[ترجمه گوگل]کل شمع جابجا شد و لیز خورد و روی زمین کوبید
[ترجمه ترگمان]همه چیز تغییر کرد و روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm not carrying that thumping great thing around with me!
[ترجمه گوگل]من آن چیز بزرگ را با خودم حمل نمی کنم!
[ترجمه ترگمان]من این کار بزرگ رو با خودم انجام نمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I heard you thumping on the door.
[ترجمه گوگل]شنیدم که به در می زدی
[ترجمه ترگمان]صدای تالاپ و تولوپ بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He told us some thumping great lies!
[ترجمه گوگل]او به ما چند دروغ بزرگ گفت!
[ترجمه ترگمان]اون به ما یه مشت دروغ بزرگ رو گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My heart was thumping .
[ترجمه گوگل]قلبم تپش میزد
[ترجمه ترگمان]قلبم به تپش افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My heart was thumping wildly but I didn't let my face show any emotion.
[ترجمه گوگل]قلبم به شدت می تپید، اما اجازه ندادم چهره ام احساسی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]قلبم به شدت می تپید اما اجازه ندادم صورتم هیچ هیجانی نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Stella came thumping down the stairs.
[ترجمه گوگل]استلا به سرعت از پله ها پایین آمد
[ترجمه ترگمان]استلا از پله ها اومد پایین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• big, large; vast, huge, numerous

پیشنهاد کاربران

این دیالوگ یک کاراکتر کارتونی 👇
Where is that thumping coming from ? It's driving me crazy
صدای ( کوبش ) از کجا میاد ؟
داره رو اعصابم راه میره .
بسیار
He told us a thumping big lie
او به ما یک دروغ بسیار بزرگ گفت
خیلی ( adv )

بپرس