thumbtack

/ˈθʌmtæk//ˈθʌmtæk/

معنی: پونز، با پونز محکم کردن، پونز زدن به
معانی دیگر: پونز، پونز زدن به، با پونز محکم کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a large-headed tack that can be pressed into place with a thumb, as into wood or cork.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: thumbtacks, thumbtacking, thumbtacked
• : تعریف: to attach or post with one or more thumbtacks.
مشابه: tack

جمله های نمونه

1. I press the thumbtack into the board with thumb.
[ترجمه گوگل]من کت انگشت شست را به تخته فشار می دهم
[ترجمه ترگمان]the را با شست روی تخته فشار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He thumbtacked the picture of landscape to the wall.
[ترجمه گوگل]او عکس منظره را به دیوار چسباند
[ترجمه ترگمان]تصویر مناظر را به دیوار می چسباند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He thumbtacked the picture to the wall.
[ترجمه گوگل]او عکس را به دیوار چسباند
[ترجمه ترگمان]تصویر را روی دیوار گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The note is written in Magic Marker and thumb-tacked to her apartment door.
[ترجمه گوگل]یادداشت با نشانگر جادویی نوشته شده و با انگشت شست به در آپارتمان او چسبانده شده است
[ترجمه ترگمان]این یادداشت در اثر انگشت و انگشت شصت و انگشت روی در اتاقش نوشته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He affixed the postcard to the wall a thumbtack and then and continued translating Richthofen's China.
[ترجمه گوگل]او کارت پستال را به دیوار چسباند و سپس به ترجمه چین ریختوفن ادامه داد
[ترجمه ترگمان]او کارت پستالی را روی دیوار نصب کرد و سپس به ترجمه \" Richthofen's China (Richthofen)ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The thumbtack pricked his index finger.
[ترجمه گوگل]انگشت شست انگشت اشاره اش را تیز کرد
[ترجمه ترگمان]گتسبی انگشت اشاره اش را فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With nearly ideal thumbtack ambiguity function these kinds of waveforms possess the property of low Probability of Interlept (LPI).
[ترجمه گوگل]با تابع ابهام تقریباً ایده‌آل، این نوع موج‌ها دارای ویژگی احتمال کم (LPI) هستند
[ترجمه ترگمان]با نزدیک شدن به یک تابع ابهام thumbtack ایده آل این انواع شکل موج دارای ویژگی احتمال پایین of (LPI)هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I worry that Microsoft is introducing Thumbtack at a bad time.
[ترجمه گوگل]من نگران هستم که مایکروسافت Thumbtack را در زمان بدی معرفی کند
[ترجمه ترگمان]من نگران این هستم که (مایکروسافت)در حال معرفی thumbtack در زمان بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He pinned up the notice with a thumbtack.
[ترجمه گوگل]او اعلامیه را با یک انگشت شست سنجاق کرد
[ترجمه ترگمان]با a بر سر او سنجاق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. " Ouch! " cried the principal. " there is a thumbtack in this chair. "
[ترجمه گوگل]مدیر فریاد زد: "اوه!" "در این صندلی یک بند انگشت وجود دارد "
[ترجمه ترگمان]آخ! مدیر مدرسه فریاد کشید: \" در این صندلی a وجود دارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پونز (اسم)
tack, drawing pin, thumbtack

با پونز محکم کردن (فعل)
thumbtack

پونز زدن به (فعل)
thumbtack

انگلیسی به انگلیسی

• flat-headed pin for driving in with the thumb
a thumbtack is the same as a drawing pin; used in american english.

پیشنهاد کاربران

flat - headed pin for driving in with the thumb
a thumbtack is the same as a drawing pin; used in american english.
وجه تسمیه : چون برای فشار دادن پونز از انگشت شست استفاده میشه .
Synonym : tack , drawing pin
thumbtack ( n ) ( ˈθʌmt�k ) ( also tack ) =a short pin with a large, round, flat head, used especially for fastening paper to a board or wall
thumbtack
پونز
thumbtack

بپرس