thumbnail

/ˈθəmˌnel//ˈθʌmneɪl/

معنی: کوچک، ناخن شست، هر چیزی که ب اندازه ناخن باشد
معانی دیگر: به اندازه ی ناخن شست، مختصر، کوتهوار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the fingernail on the thumb.
صفت ( adjective )
• : تعریف: brief and concise.
مشابه: brief, summary

- a thumbnail account of his activities
[ترجمه گوگل] یک گزارش کوچک از فعالیت های او
[ترجمه ترگمان] در حالی که ناخن شست خود را به ناخن شست،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a thumbnail report
گزارش مختصر

2. The talk began with a thumbnail sketch of the political situation at that time.
[ترجمه سعید مرتضوی] سخنرانی با طرحی مختصر از وضعیت سیاسی در آن زمان آغاز شد.
|
[ترجمه گوگل]گفتگو با طرحی کوچک از وضعیت سیاسی آن زمان آغاز شد
[ترجمه ترگمان]این سخنرانی با یک طرح ناخن شست از وضعیت سیاسی در آن زمان آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I used my thumbnail to tighten the screw on my lamp.
[ترجمه علی جهانبخش] از ناخن شست خود برای محکم کردن پیچ لامپم استفاده کردم.
|
[ترجمه گوگل]من از تصویر کوچکم برای سفت کردن پیچ لامپم استفاده کردم
[ترجمه ترگمان]از شست my استفاده کردم تا پیچ چراغ را محکم تر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The first chapter provides a thumbnail sketch of the social and political climate of the US in the 1960s.
[ترجمه فرید] فصل نخست شمایی مختصر از شرایط سیاسی و اجتماعی ایالات متحده در دهه 1960 ارائه می دهد.
|
[ترجمه گوگل]فصل اول یک طرح کوچک از فضای اجتماعی و سیاسی ایالات متحده در دهه 1960 ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]در فصل اول یک طرح ناخن شست از آب و هوای سیاسی و سیاسی ایالات متحده در دهه ۱۹۶۰ ارائه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A very tightly written little thumbnail sketch.
[ترجمه گوگل]یک طرح کوچک بسیار دقیق نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]یک طرح ناخن شست کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Almost immediately her thumbnail found another groove opposite; she pulled, and the star came out about a centimetre.
[ترجمه گوگل]تقریباً بلافاصله تصویر کوچک او شیار دیگری در مقابل پیدا کرد او کشید و ستاره حدود یک سانتی متر بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]تقریبا به سرعت ناخن شست خود را پیدا کرد، از جا کنده شد و ستاره در حدود یک سانتیمتر از جایش برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A spider the size of her thumbnail dropped past her in the gloom, its legs brushing her cheek.
[ترجمه گوگل]عنکبوت به اندازه تصویر کوچکش در تاریکی از کنارش رد شد و پاهایش گونه اش را برس کشیدند
[ترجمه ترگمان]یک عنکبوت به اندازه ناخن شستش در تاریکی از کنارش گذشت و پاهایش را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He opened a book with his thumbnail, as if afraid of dirtying his fingers.
[ترجمه گوگل]کتابی را با بند انگشتش باز کرد، انگار می ترسید انگشتانش کثیف شود
[ترجمه ترگمان]کتابی را با ناخن شست خود باز کرد، گویی از کثیف کردن انگشتانش می ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Blackfeet let each thumbnail grow long, until it crooked like a claw.
[ترجمه گوگل]Blackfeet اجازه می دهد تا هر بند انگشتی بلند شود، تا زمانی که مانند یک پنجه کج شود
[ترجمه ترگمان]The ناخن شست یکدیگر را بلند کنند، تا آن که مثل یک چنگال کج و معوج به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This thumbnail sketch of a complicated web of negotiations says some unexpected things about Mr Major.
[ترجمه گوگل]این طرح کوچک از شبکه پیچیده مذاکرات، چیزهای غیرمنتظره ای را در مورد آقای میجر می گوید
[ترجمه ترگمان]این یک طرح پیچیده از مذاکرات پیچیده، برخی چیزهای غیرمنتظره در مورد آقای می جر را می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Thumbnail Control was unable to create a required window.
[ترجمه گوگل]Thumbnail Control قادر به ایجاد پنجره مورد نیاز نبود
[ترجمه ترگمان]کنترل مسطوره برای ایجاد یک پنجره مورد نیاز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Run mouse over thumbnail below to view photos.
[ترجمه گوگل]برای مشاهده عکس‌ها، ماوس را روی تصویر کوچک زیر بکشید
[ترجمه ترگمان]موشی را در زیر ناخن شست پایین بکشید تا عکس ها را تماشا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can also are referred to as thumbnail images.
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید به عنوان تصاویر بند انگشتی نامیده می شوید
[ترجمه ترگمان]شما هم چنین می توانید به تصاویر thumbnail اشاره کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He leaned downwards and read nar her polished thumbnail.
[ترجمه گوگل]به سمت پایین خم شد و nar تصویر کوچک صیقلی او را خواند
[ترجمه ترگمان]به سمت پایین خم شد و با شست thumbnail شست خود را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. See thumbnail views of the items in your taskbar by resting your mouse pointer on them.
[ترجمه گوگل]با قرار دادن نشانگر ماوس بر روی آنها، نماهای ریز موارد موجود در نوار وظیفه خود را مشاهده کنید
[ترجمه ترگمان]با قرار دادن اشاره گر موس خود بر روی آن ها به thumbnail نما از اقلام موجود در taskbar نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوچک (اسم)
half-pint, thumbnail, minuscule

ناخن شست (اسم)
thumbnail

هر چیزی که ب اندازه ناخن باشد (اسم)
thumbnail

تخصصی

[کامپیوتر] ناخن شستی، کوچک تصویری کوچک از فایل گرافیکی که به منظور کمک در شناسایی آن نمایش داده می شود .

انگلیسی به انگلیسی

• tiny, little, short
fingernail of the thumb
miniaturized picture, small picture which represents a larger and more detailed picture (computers); miniature mock-up, small prototype of a page or document (printing)
your thumbnail is the nail on your thumb.
a thumbnail sketch or account is a very brief one.

پیشنهاد کاربران

A thumbnail is a small version of an image or video that is used to represent the full - size version. It is often used as a preview or a visual summary of the content.
نسخه کوچکی از یک تصویر یا ویدیو که برای نمایش نسخه کامل استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب به عنوان پیش نمایش یا خلاصه تصویری از محتوا استفاده می شود.
مثال؛
For example, when browsing through a photo album, you might see a grid of thumbnails representing each image.
On a video streaming platform, the thumbnails give you a glimpse of what the video is about before you click to watch.
In web design, thumbnails are commonly used to display a collection of images or videos in a compact format.

تصویرات کوچک بیانگر ویدیو یا تصویری بزرگتر. مثل عکسی که قبل از شروع ویدیویی در یوتیوب مشاهده میکنید
[کامپیوتر . نرم افزار ]
A thumbnail is a small image representation of a larger image, usually intended to make it easier and faster to look at or manage a group of larger images.
کلی ، اجمالی ، سرانگشتی
( در مورد آخر مثلا حساب سر انگشتی یا توضیحات سرانگشتی یعنی حساب یا توضیحی که در آن بصورت کلی و اجمالی - یعنی بدون پرداختن به جزئیات - لپ مطلب یا موضوع بیان می شود )
نشون دادن ( خیلی کم پیش میاد به این معنی باشه )
تصویرک
ریزعکس
کاور روی ویدئو
مختصر، موجز، اجمالی، کوتاه، کوچک
بند انگشتی

بپرس