thud

/ˈθəd//θʌd/

معنی: ضربه، تپ تپ، هف هف، صدای خفه و آهسته ایجاد کردن
معانی دیگر: (صدای ضربه ی سنگین یا افتادن چیز نرم و سنگین) گرمب، تالاپ، تپ، هلف، تاپ تاپ، گرمب گرمب کردن، تالاپ تالاپ کردن، تپ تپ کردن، (قلب) تپ تپ کردن، (با صدای بلند) تپیدن، تاپ تاپ کردن، ضربه ی سخت یا سنگین، (سخت) کوبش، کوبه، صدای خفه واهسته ایجاد کردن، ضربه های متوالی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a muffled sound of impact.
مترادف: clump, clunk, thump
مشابه: knock, plop

(2) تعریف: a blow, fall, knock, or the like that causes such a sound.
مترادف: clunk, thump, whack
مشابه: blow, bump, knock, plop, pound, smack
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: thuds, thudding, thudded
مشتقات: thuddingly (adv.)
• : تعریف: to make, or operate with, a thud.
مترادف: beat, pound, pulsate, thump
مشابه: hammer, knock, rap, smack, throb, whack

- His heart thudded with fear.
[ترجمه Roxana] قلبش از ترس تند تند می زد.
|
[ترجمه گوگل] قلبش از ترس تپید
[ترجمه ترگمان] قلبش از ترس منفجر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. my heart started to thud and my mouth became dry
قلبم به تاپ تاپ افتاد و دهانم خشک شد.

2. she fell with a dull thud
او با صدای خفه ای افتاد (تلپی افتاد).

3. the sack of sugar fell to the ground with a thud
کیسه ی شکر تالاپی روی زمین افتاد.

4. She tripped and fell with a sickening thud.
[ترجمه گوگل]او لغزش کرد و با صدایی دردناک به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]او سکندری خورد و با صدای sickening به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His head hit the floor with a dull thud.
[ترجمه گوگل]سرش با ضربه ای مبهم به زمین خورد
[ترجمه ترگمان]سرش با صدای خفه ای به زمین خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She felt her heart give an extra thud.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که قلبش ضربان بیشتری می دهد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد قلبش تندتر می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The boy fell to the ground with a thud.
[ترجمه گوگل]پسر با صدای ضربتی روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]پسر با صدای خفه ای به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She could hear the thud of her own heartbeat sounding heavily in her ears.
[ترجمه گوگل]صدای تپش ضربان قلبش را می شنید که به شدت در گوشش می پیچید
[ترجمه ترگمان]او می توانست صدای ضربان قلب خود را در گوش هایش بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boulder hit the ground with a resounding thud.
[ترجمه گوگل]تخته سنگ با صدای طنین انداز به زمین برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]تخته سنگ با صدای تالاپ خفه ای به زمین برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I could hear the thud of horses' hooves down the track.
[ترجمه گوگل]صدای تپش سم اسب ها را در مسیر می شنیدم
[ترجمه ترگمان]می توانستم صدای سم اسبی را که از جاده پایین می امد بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It fell with a dead thud.
[ترجمه گوگل]با صدای مرده ای افتاد
[ترجمه ترگمان]با صدای خفه ای به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The gates shut with a dull thud .
[ترجمه گوگل]دروازه ها با صدایی کسل کننده بسته شد
[ترجمه ترگمان]دروازه با صدای خفه ای بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His head hit the floor with a sickening thud.
[ترجمه گوگل]سرش با صدای مهیبی به زمین خورد
[ترجمه ترگمان]سرش با ضربه ای سنگین به زمین خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The street resounded to the thud of marching feet.
[ترجمه گوگل]خیابان با صدای پاهای راهپیمایی طنین انداز شد
[ترجمه ترگمان]در خیابان صدای پای پیاده به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt her heart thud wildly with fear.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که قلبش به شدت از ترس می تپد
[ترجمه ترگمان]احساس کرد که قلبش از ترس به تپش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

تپ تپ (اسم)
thud, pump

هف هف (اسم)
thud

صدای خفه و آهسته ایجاد کردن (فعل)
thud

انگلیسی به انگلیسی

• thump, dull heavy sound like that of a fall; strike or blow that causes a thump
produce a dull heavy sound; strike with such a sound
a thud is a dull sound, usually made by a solid, heavy object hitting something soft.
if something thuds somewhere, it makes a dull sound, usually by hitting something else.

پیشنهاد کاربران

۱. تالاپی افتادن. تالاپی خوردن به. تالاپ تالاپ زدن. تالاپ تالاپ امدن. تالاپ تالاپ خوردن به ۲. ( صدای ) تالاپ. تالاپی
مثال:
she put the box down with a thud.
او با یک صدای تالاپ جعبه را پایین گذاشت.
به زبونی خراسانی ها، میشه گفت تُمبَس، یا گُمبَس
صدای ترق تروق هم میشه. مثل وقتایی که تو ماشین ( خصوصا قدیمی ) هستیم و صدای تر تر و ترق تروقی از ماشین میاد ( خصوصا تو دست انداز ها )
Car thuds
برگرفته از فیلم Blonde 2022
مثالی از صدایی که بابتش هندوانه نرسیده و کال است.
Make sure to pick a large, ripe watermelon. To check ripeness, knock on the watermelon. If the knock sounds like a dull thud, it is underripe. If the knock makes an almost hollow - sounding noise, the watermelon should be ripe.
صدای تلپ مانندی که با افتادن یک چیز سنگین پدید میاید، بگونه ی کارواژه ( فعل ) هم بکار میرود
صدای ضربه سنگین، تلپ
A dull heavy sound
From above them came anotger thud, and a
. faint cry of rage
صدای آرومی مثل بستن در

بپرس