throw someone off

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی : گیج کردن کسی / از مسیر ذهنی منحرف کردن / تمرکز کسی رو به هم زدن / فریب دادن یا گمراه کردن
🔹 مثال ها:
The sudden question threw me off—I forgot what I was saying. سؤال ناگهانی منو گیج کرد—یادم رفت چی داشتم می گفتم.
...
[مشاهده متن کامل]

He tried to throw them off his trail by taking a detour. سعی کرد با مسیر فرعی ردشون رو گم کنه.
Her sarcastic tone threw me off—I wasn’t sure if she was joking. لحن طعنه آمیزش منو گیج کرد—مطمئن نبودم شوخی می کنه یا نه.
🔹 مترادف ها: confuse – distract – mislead – unsettle – disconcert – faze – derail