🔸 معادل فارسی:
غافلگیر کردن / یه حرکت غیرمنتظره زدن / یه چالش ناگهانی ایجاد کردن
در زبان محاوره ای:
یهویی غافلگیرش کرد، یه حرکت عجیب زد، یه چیزی پرت کرد وسط که انتظارشو نداشت
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ( رفتاری – غیرمنتظره ) :
انجام کاری یا گفتن چیزی که طرف مقابل انتظارش رو نداره و باعث سردرگمی یا چالش می شه
مثال: They really threw me a curveball with that last - minute change.
با اون تغییر دقیقه آخری واقعاً غافلگیرم کردن.
2. ( در مکالمات روزمره – چالش برانگیز ) :
اشاره به موقعیتی که غیرمنتظره و گاهی سخت یا پیچیده ست
مثال: Life threw him a curveball when he lost his job.
زندگی یهویی غافلگیرش کرد وقتی کارشو از دست داد.
3. ( طنزآمیز – شوخی ) :
گاهی برای شوخی یا تغییر ناگهانی در روند گفتگو یا برنامه
مثال: I was ready for a quiet evening, but my friends threw me a curveball with a surprise party!
آماده ی یه شب آروم بودم، ولی دوستام با یه مهمونی سورپرایزی غافلگیرم کردن!
🔸 مترادف ها:
surprise – catch off guard – shock – unsettle – challenge unexpectedly
غافلگیر کردن / یه حرکت غیرمنتظره زدن / یه چالش ناگهانی ایجاد کردن
در زبان محاوره ای:
یهویی غافلگیرش کرد، یه حرکت عجیب زد، یه چیزی پرت کرد وسط که انتظارشو نداشت
🔸 تعریف ها:
... [مشاهده متن کامل]
1. ( رفتاری – غیرمنتظره ) :
انجام کاری یا گفتن چیزی که طرف مقابل انتظارش رو نداره و باعث سردرگمی یا چالش می شه
مثال: They really threw me a curveball with that last - minute change.
با اون تغییر دقیقه آخری واقعاً غافلگیرم کردن.
2. ( در مکالمات روزمره – چالش برانگیز ) :
اشاره به موقعیتی که غیرمنتظره و گاهی سخت یا پیچیده ست
مثال: Life threw him a curveball when he lost his job.
زندگی یهویی غافلگیرش کرد وقتی کارشو از دست داد.
3. ( طنزآمیز – شوخی ) :
گاهی برای شوخی یا تغییر ناگهانی در روند گفتگو یا برنامه
مثال: I was ready for a quiet evening, but my friends threw me a curveball with a surprise party!
آماده ی یه شب آروم بودم، ولی دوستام با یه مهمونی سورپرایزی غافلگیرم کردن!
🔸 مترادف ها: