( محاوره ای ) با کله سراغ کاری رفتن
با ذوق و انرژی کاری را شروع کردن
با ذوق و انرژی کاری را شروع کردن
خود را وقف انجام کاری کردن
شروع کردن کاری با انرژی و اشتیاق.
✔️انداختن/غرق کردن خود یا دیگری در چیزی
. . .
بارون را آتش زدم
و خودمون را در میان شعله های آتش انداختم
با اشتیاق شروع به انجام کاری کردن
دچار کردن
غرق در کاری شدن، خود را در چیزی غزق کردن
دیکشنری اکسفورد:
شروع کردن کاری با انگیزه و انرژی
to begin to do something with energy and enthusiasm
شروع کردن کاری با انگیزه و انرژی