throw in


معنی: تزریق کردن، در دنده انداختن، افزودن بر
معانی دیگر: 1- (کلاچ یا دنده) گرفتن 2- (برای تشویق خریدار) رایگان دادن 3- افزودن 4- همکاری کردن 5- اوت پرتاب کردن، کلاچ را در دنده انداختن، تزریق کردن، مشارکت کردن، افزودن بر

جمله های نمونه

1. I'm ready to throw in the towel.
[ترجمه Mr.sher] من آماده ام که بیخیال بشم و همه چیز رو ول کنم
|
[ترجمه friend] من آماده تسلیم شدن هستم
|
[ترجمه گوگل]من حاضرم حوله رو بیندازم
[ترجمه ترگمان]آماده ام که حوله را دور بریزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pay £ 80 for larger prints and they throw in a free photo album.
[ترجمه گوگل]برای چاپ های بزرگتر 80 پوند بپردازید و آنها یک آلبوم عکس رایگان می اندازند
[ترجمه ترگمان]برای چاپ بزرگ تر ۸۰ پوند بپردازید و آن ها در یک آلبوم عکس رایگان قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We're not going to throw in the towel just because we lost one game.
[ترجمه گوگل]ما فقط به این دلیل که یک بازی را باختیم دست از کار نخواهیم برد
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر اینکه یک بازی را از دست دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He vowed he would never throw in the towel.
[ترجمه گوگل]او عهد کرد که هرگز دستمالی نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]او قول داد که هرگز به حوله نخواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has decided to throw in his lot with the far-right groups in parliament.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که سهم خود را با گروه های راست افراطی در پارلمان بیاورد
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفته است که کاره ای خود را با گروه های راست گرا در پارلمان انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If you buy a refrigerator, we will throw in a microwave oven.
[ترجمه ثمینا] اگه یک یخچال بخرید ، همراهش یک ماکروویو رایگان هم میگذاریم
|
[ترجمه گوگل]اگر یخچال بخرید، مایکروفر را می اندازیم
[ترجمه ترگمان]اگر یک یخچال بخرید، ما در یک اجاق مایکروویو قرار خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is not to say that theater should throw in the towel.
[ترجمه گوگل]این به این معنا نیست که تئاتر باید از بین برود
[ترجمه ترگمان]این به آن معنا نیست که تئاتر باید در حوله ریخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Melt the butter in a large saucepan and throw in the chopped onion and the whole unpeeled garlic clove.
[ترجمه گوگل]کره را در یک قابلمه بزرگ ذوب کنید و پیاز خرد شده و کل حبه سیر پوست کنده را داخل آن بریزید
[ترجمه ترگمان]کره را در یک قابلمه بزرگ ذوب کرده و به روی پیاز خرد شده و کل سیر unpeeled ذوب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What a cop-out it would be to throw in the sponge now.
[ترجمه گوگل]الان اسفنج رو انداختن چه پلیسی بیرون
[ترجمه ترگمان] عجب پلیسی - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Throw in a possible appeal after that, and the final outcome may be years away.
[ترجمه گوگل]پس از آن درخواست تجدیدنظر احتمالی را مطرح کنید، و نتیجه نهایی ممکن است سال‌ها باقی بماند
[ترجمه ترگمان]بعد از آن ممکن است یک درخواست استیناف داشته باشید، و نتیجه نهایی ممکن است سال ها دور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He lifts open the door to throw in another pine slab.
[ترجمه گوگل]او در را باز می کند تا تخته کاج دیگری را داخل آن بیندازد
[ترجمه ترگمان]او در را باز می کند تا با یک تکه چوب کاج دیگر پرتاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But utility developers shouldn't throw in the towel just yet.
[ترجمه گوگل]اما توسعه دهندگان نرم افزار هنوز نباید دست از کار بکشند
[ترجمه ترگمان]اما برنامه توسعه دهندگان برنامه هنوز نباید در حوله ریخته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. With this latest controversy we can throw in political fund-raising, too.
[ترجمه گوگل]با این جنجال اخیر، می‌توانیم به جمع‌آوری سرمایه سیاسی نیز بپردازیم
[ترجمه ترگمان]با این بحث اخیر، ما می توانیم به جمع آوری کمک های مالی بپردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Usually he lingered by the stream to throw in stones, but today he didn't stop.
[ترجمه گوگل]معمولاً در کنار نهر معطل می شد تا سنگ بیندازد، اما امروز متوقف نشد
[ترجمه ترگمان]معمولا در کنار نهر درنگ می کرد تا سنگ پرتاب کند، اما امروز متوقف نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تزریق کردن (فعل)
syringe, inject, perfuse, throw in

در دنده انداختن (فعل)
throw in

افزودن بر (فعل)
throw in

تخصصی

[فوتبال] اوت

انگلیسی به انگلیسی

• add in something for free, give something free of charge, put in a good word
when there is a throw-in in a football or rugby match, the ball is thrown back onto the field after it has been kicked off it.

پیشنهاد کاربران

to join or associate oneself with a particular group or cause, often implying full commitment or support.
پیوستن یا وابسته شدن به یک گروه یا هدف خاص، که اغلب نشان دهنده تعهد کامل یا حمایت است.
دادن وفاداری یا حمایت به یک گروه خاص، اغلب بدون تردید یا قید و شرط.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
By throwing in with the new startup, she showed her complete support for the company's vision.
She threw in with her friends' decision to start a community garden.
مترادف؛ Join, commit, align with

To include or add something as an extra or additional component. “Throw in” is an informal expression often used to emphasize the inclusion of something unexpected or bonus.
گنجاندن یا اضافه کردن چیزی به عنوان یک جزء اضافی یا زیادی.
...
[مشاهده متن کامل]

**************************************************************************************************
مثال؛
For example, a car salesman might say, “If you buy this car today, we’ll throw in a free set of floor mats. ”
In a negotiation, someone might offer, “I’ll throw in an extra hour of consulting services at no additional cost. ”
A friend might say, “Let’s throw in a few snacks to enjoy during the movie. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-include/
ارائه خدمات بدون هزینه اضافی
یه معنی ش هم میشه:
throw something in something/somewhere
چیزی را جایی انداختن، پرت کردن یا ول دادن
e. g.
Hello boss.
Be careful. Throw them in gently.
Boss, isn't there any other way?
...
[مشاهده متن کامل]

No.
Their sale price is fixed. But the price of their food keeps rising like mad.
What would you do in my place?
I don't know.
Only twenty boxes of eggs?
I don't know, it's an order.
Twenty boxes! For a hospital that size!
They won't feed many.
Goodbye.
سام علیکم آقا.
یواش تر بریز پدر جان، یواش تر. . . یواش تر.
اِاِاِ ارباب نمیشد اینارو یه کاریش بکنی ؟
همه فکرامو کردم.
قیمت گوشتشون ثابته، اما نرخ دون و آب شون همین طوری روز به روز میره بالا.
میخوام ببینم شما بودید چیکار می کردید؟
چه عرض کنم قربان.
بله! همش بیست جعبه تخم مرغ!
نمیدونم والله، انباردار نوشته.
بیست جعبه تخم مرغ برا مریض خونه ای به این گَل و گشادی!
بیست جعبه به کجاشون میرسه!
خدافظ شما.

اضافه کردن چیزی یا فعالیتی
مثال
Let's throw in a quick coffee break during our meeting to keep everyone energized.
She decided to throw in a bit of humor to make her presentation more engaging.
پرتاب اوت
( دوستان عزیز در صورت بی اطلاعی از معانی کلمات دیس لاک نزنید و دیگران به شک نندازید. با تشکر )
به صورت اصطلاحی
در هنگام خرید چیزی رو به رایگان دادن
اشانتیون
اشانتیون دادن، رایگان دادن
با اعتراض حرفی زدن
[فوتبال] اوت
اضافه کردن
He threw in:
او افزود ( به ادامه حرفش ) /یا او اضافه کرد ( به ادامه حرفش )
چاشنی کردن
I bought a new sofa and they threw in a chair.
در هنگام خرید
ی چیزی به کسی رایگان بدی
اشانتیون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس