به خطر میگه زکی
دل را به دریا زدن
خطر رو به جون خریدن - ناپرهیزی کردن - دل به دریا زدن - به سیم آخر زدن
مثال :
. I threw caution to the wind and and rode as fast as I could
خطر رو به جون خریدم و تاجایی که ممکن بود سریع روندم.
@لَنگویچ
مثال :
خطر رو به جون خریدم و تاجایی که ممکن بود سریع روندم.
@لَنگویچ
عمل کردن بدون در نظر گرفتن عواقب منفی آن