throw a tantrum

پیشنهاد کاربران

الم شنگه به پا کردن
Throw a tantrum=throw a fit
کج خلقی کردن، آتشی کردن، قشقرق به پا کردن
There was hardly a day for him without throwing a fit ( tantrum )
روزی نبود که الم شنگه به پا نکنه
My mom would throw a tantrum if I wouldn’t eat
She throws a tantrum when she can’t have the toy she wants
به ترکی میشه شیلتاخ کردن.
به حالتی گفته میشه که خواسته یه بچه رو برآورده نمیکنی و اون با گریه و داد و فریاد میخواد حرفش رو به کرسی بشونه.
اوقات تلخی کردن
دوستان این اصطلاح یک صفت منفی هستش که بیشتر به کودکان نسبت داده میشه.
مثال
children more often begin to throw a tantrum, when their parrents start spending time with new born baby as a result of a getting - attention behaviour
Behave in a very uncontrolled manner
کج خلقی کردن
- عصبانیت شدید کودک ( ونگ زدن )
- کسی که بسیار عصبی و ناراحت می شود و رفتار کودکانه دارد.
ونگ زدن بچه
دعوا راه انداختن - مجادله به پا کردن
قشقرق به پا کردن
بدخلقی کردن
بدخلقی میکنه
مثل بچه ها لجبازی کردن
گریه و زاری بچه گانه
کج خلقی کردن عصبانی کردن
عصبی و بدخلق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس