حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: in, to, or during every part of.
• مشابه: during, through
• مشابه: during, through
- Neighborhoods throughout the city were without electricity.
[ترجمه *] محله های سرتاسر شهر بدون برق بودند|
[ترجمه ";] محله های سراسر شهر بدون برق بودند|
[ترجمه گوگل] محله های شهر بدون برق بود[ترجمه ترگمان] Neighborhoods در سراسر شهر بدون برق بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Employees throughout the company were outraged over the management's decision.
[ترجمه گوگل] کارکنان سراسر شرکت از تصمیم مدیریت خشمگین بودند
[ترجمه ترگمان] کارمندان در سراسر این شرکت از تصمیم مدیریت عصبانی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارمندان در سراسر این شرکت از تصمیم مدیریت عصبانی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The post office delivers mail throughout the country.
[ترجمه گوگل] اداره پست پست را در سراسر کشور ارسال می کند
[ترجمه ترگمان] این اداره پست در سراسر کشور پست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اداره پست در سراسر کشور پست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The baby cried throughout the night.
[ترجمه محیا قره خانی نژاد] کودک در تمام طول شب گریه میکرد|
[ترجمه گوگل] بچه در طول شب گریه می کرد[ترجمه ترگمان] کودک در تمام شب گریه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• (1) تعریف: in, during, or including every part.
• مشابه: completely, entirely, everywhere, fully, overall, solidly, totally, wholly
• مشابه: completely, entirely, everywhere, fully, overall, solidly, totally, wholly
- solid throughout
• (2) تعریف: from the start to the finish; during the entire time.
• مشابه: through
• مشابه: through
- They remained friends throughout.
[ترجمه گوگل] آنها در تمام طول مدت دوست ماندند
[ترجمه ترگمان] آن ها در تمام مدت با هم دوست بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در تمام مدت با هم دوست بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید