throng

/ˈθrɒŋ//θrɒŋ/

معنی: گروه، جمعیت، ازدحام، هجوم، ازدحام کردن
معانی دیگر: انبوه مردم، جماعت، انبوهه، دسته، فوج، جمع شدن، توفیدن، شلوغی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a large crowd of people.
مترادف: assemblage, crowd, host, mob, multitude
مشابه: bevy, confluence, drove, flock, herd, horde, pack, swarm

(2) تعریف: a great number of anything.
مترادف: drove, flock, herd, horde, host, pack
مشابه: army, assemblage, crowd, fleet, legion, mass, mob, multiplicity, multitude, swarm
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: throngs, thronging, thronged
• : تعریف: to gather or proceed in a crowd.
مترادف: crowd, swarm
مشابه: cluster, flock, gather, herd, horde, mass
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to crowd into (a space).
مترادف: crowd, jam, mob, pack, swarm
مشابه: fill

- Frightened people thronged the subway station hoping to find shelter.
[ترجمه مهدیار] مردم ترسیده به امید پیدا کردن پناهگاهی در ایستگاه مترو تجمّع کردند.
|
[ترجمه گوگل] مردم هراسان به امید یافتن سرپناه در ایستگاه مترو ازدحام کردند
[ترجمه ترگمان] مردمی که ترسیده بودند، به ایستگاه مترو هجوم آوردند و امیدوار بودند که پناهگاهی پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to crowd around; press in upon.
مترادف: mob
مشابه: crowd, jostle, press, swarm

- The crowd thronged the actor as he emerged from the building.
[ترجمه سارا] جمعیت ازدحام کردند وقتی که بازیگر از ساختمان بیرون امد .
|
[ترجمه گوگل] جمعیت وقتی بازیگر را از ساختمان بیرون می‌آورد، ازدحام کردند
[ترجمه ترگمان] جمعیت هنگامی که از ساختمان بیرون آمد، ازدحام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a throng of ants
یک دسته مورچه

2. a throng of confused thoughts cluttered her brain
انبوهی از افکار در هم و بر هم مغز او را پر کرد.

3. the police dispersed the throng
پلیس جمعیت را متفرق کرد.

4. He made his way slowly through the throng.
[ترجمه گوگل]راهش را به آرامی از میان انبوه جمعیت طی کرد
[ترجمه ترگمان]آهسته از میان جمعیت راه خود را پیش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was met by a throng of journalists and photographers.
[ترجمه گوگل]او با انبوهی از خبرنگاران و عکاسان روبرو شد
[ترجمه ترگمان]او توسط گروهی از روزنامه نگاران و عکاسان ملاقات شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We pushed our way through the throng.
[ترجمه گوگل]ما راه خود را از میان جمعیت هل دادیم
[ترجمه ترگمان]از میان جمعیت به راه خود ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A huge throng had gathered round the speaker.
[ترجمه Peter Strahm] جمعیت زیادی دور سخنران جمع شده بودند.
|
[ترجمه گوگل]جمعیت زیادی دور بلندگو جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]جمعیت عظیمی پیرامون سخنران جمع شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A great throng packed out the theater and overflowed into the corridors.
[ترجمه گوگل]ازدحام زیادی سالن تئاتر را پر کرده و به راهروها سرازیر شدند
[ترجمه ترگمان]جمعیت عظیمی از سالن بیرون رفت و در راهروها پر از جمعیت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A throng of shoppers pushed against one another to the display tables of the department store.
[ترجمه گوگل]انبوهی از خریداران به سمت میزهای ویترین فروشگاه بزرگ به یکدیگر فشار آوردند
[ترجمه ترگمان]یک دسته مشتری به یکدیگر تنه می زدند تا میزه ای ویترین مغازه را به نمایش بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They throng the beaches between late June and early August.
[ترجمه گوگل]آنها بین اواخر ژوئن و اوایل آگوست در سواحل ازدحام می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در اواخر ماه ژوئن و اوایل ماه اوت به سواحل نزدیک می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was lost in the throng.
[ترجمه عادل] او در جمعیت گم شد.
|
[ترجمه گوگل]او در میان ازدحام گم شده بود
[ترجمه ترگمان]در ازدحام جمعیت گم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had to rake through a throng of ball fans waiting to see the star.
[ترجمه گوگل]مجبور شدیم از میان انبوهی از هواداران توپ که منتظر دیدن ستاره بودند بگذریم
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم از میان جمعیتی که در انتظار دیدن ستاره بودند با خاک برخورد می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She had to press through the throng to reach the stage.
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن به صحنه مجبور شد از میان جمعیت فشار بیاورد
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد از میان جمعیت رد شود تا به صحنه برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A throng of politicians, newsmen, brokers, and Army officers stood in front of the counters that encircled it.
[ترجمه گوگل]انبوهی از سیاستمداران، روزنامه‌نگاران، دلالان و افسران ارتش در مقابل باجه‌هایی که آن را احاطه کرده بودند، ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]گروهی از سیاستمداران و دلالان و دلالان و دلالان ارتش جلوی پیشخوان ایستاده بودند که آن را احاطه کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

ازدحام (اسم)
huddle, congestion, host, crowd, hurtle, press, swarm, throng, drove, hoi polloi, rabble, rabblement, turn-out, to-do

هجوم (اسم)
offense, onset, influx, invasion, inroad, throng, infestation

ازدحام کردن (فعل)
huddle, flock, crowd, mob, press, overcrowd, swarm, throng, serry

انگلیسی به انگلیسی

• crowd, multitude
crowd, gather
a throng is a large crowd of people; a literary word.
when people throng somewhere, they go there in great numbers; a literary word.

پیشنهاد کاربران

1. جمعیت 2. جمع شدن. ازدحام کردن 3. ( از جمعیت ) پر کردن
مثال:
merry throngs of students
جمعیت های شاد از دانش آموزان.
1 -
As a noun, throng refers to a large crowd of people. For example, “A huge throng had gathered around the speaker”.
به عنوان یک اسم، throng به جمعیت زیادی از مردم اشاره دارد. به عنوان مثال، "جمعیت عظیمی در اطراف سخنران جمع شده بود".
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
As a verb, throng means to be or go somewhere in very large numbers. For instance, “Crowds thronged the market place”.
به عنوان یک فعل، throng به معنای بودن یا رفتن به جایی در تعداد بسیار زیاد است. به عنوان مثال، "جمعیت در بازار ازدحام کردند".
The narrow streets were thronged with summer visitors.
Thousands of people thronged to see the exhibition while it was in the capital.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/throng• https://www.britannica.com/dictionary/throng
انبوهی از
یه عالمه
هردود کشیدن ؛ با خشم و شتاب بسوی کسی رفتن . حمله کردن همراه با فریاد و غریو. ( از یادداشتهای مؤلف ) .
گروه زیادی از مردم یا حیوانات یا اشیا
A crowded and intensely packed group of people or animals
A large number of people together
A throng of half naked people climbing the high altitude
گروه ازدحام
A throng of newsmen
گروهِ عظیم، تعدادِ زیاد، بسیاری از

بپرس