اسم ( noun )
• (1) تعریف: a large crowd of people.
• مترادف: assemblage, crowd, host, mob, multitude
• مشابه: bevy, confluence, drove, flock, herd, horde, pack, swarm
• مترادف: assemblage, crowd, host, mob, multitude
• مشابه: bevy, confluence, drove, flock, herd, horde, pack, swarm
• (2) تعریف: a great number of anything.
• مترادف: drove, flock, herd, horde, host, pack
• مشابه: army, assemblage, crowd, fleet, legion, mass, mob, multiplicity, multitude, swarm
• مترادف: drove, flock, herd, horde, host, pack
• مشابه: army, assemblage, crowd, fleet, legion, mass, mob, multiplicity, multitude, swarm
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: throngs, thronging, thronged
حالات: throngs, thronging, thronged
• : تعریف: to gather or proceed in a crowd.
• مترادف: crowd, swarm
• مشابه: cluster, flock, gather, herd, horde, mass
• مترادف: crowd, swarm
• مشابه: cluster, flock, gather, herd, horde, mass
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to crowd into (a space).
• مترادف: crowd, jam, mob, pack, swarm
• مشابه: fill
• مترادف: crowd, jam, mob, pack, swarm
• مشابه: fill
- Frightened people thronged the subway station hoping to find shelter.
[ترجمه مهدیار] مردم ترسیده به امید پیدا کردن پناهگاهی در ایستگاه مترو تجمّع کردند.|
[ترجمه گوگل] مردم هراسان به امید یافتن سرپناه در ایستگاه مترو ازدحام کردند[ترجمه ترگمان] مردمی که ترسیده بودند، به ایستگاه مترو هجوم آوردند و امیدوار بودند که پناهگاهی پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to crowd around; press in upon.
• مترادف: mob
• مشابه: crowd, jostle, press, swarm
• مترادف: mob
• مشابه: crowd, jostle, press, swarm
- The crowd thronged the actor as he emerged from the building.
[ترجمه سارا] جمعیت ازدحام کردند وقتی که بازیگر از ساختمان بیرون امد .|
[ترجمه گوگل] جمعیت وقتی بازیگر را از ساختمان بیرون میآورد، ازدحام کردند[ترجمه ترگمان] جمعیت هنگامی که از ساختمان بیرون آمد، ازدحام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید