اسم ( noun )
• (1) تعریف: the sill underneath a door; doorway.
• مترادف: doorsill, sill
• مشابه: doorway
• مترادف: doorsill, sill
• مشابه: doorway
- It's traditional for a groom to carry his bride over the threshold.
[ترجمه سهیلا] این یک رسم است که داماد عروس را تا آستانه در حمل کند|
[ترجمه گوگل] این سنتی است که داماد عروس خود را بالای آستانه می برد[ترجمه ترگمان] این برای یک داماد سنتی است که عروس خود را بر آستانه در حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the beginning of a new event, undertaking, or the like.
• مترادف: brink, gateway, verge
• مشابه: beginning, dawn, edge, inception, outset, start
• مترادف: brink, gateway, verge
• مشابه: beginning, dawn, edge, inception, outset, start
- Poor leadership has brought the two countries to the threshold of war.
[ترجمه گوگل] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ رسانده است
[ترجمه ترگمان] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ کشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ کشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Having completed his degree, he was now on the threshold of a new life.
[ترجمه گوگل] پس از اتمام مدرک تحصیلی، او اکنون در آستانه یک زندگی جدید بود
[ترجمه ترگمان] پس از اتمام تحصیلات، اکنون در آستانه یک زندگی جدید قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از اتمام تحصیلات، اکنون در آستانه یک زندگی جدید قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the point at which a stimulus produces a response.
• مشابه: verge
• مشابه: verge
- the threshold of perception
- the threshold of anger