threshold

/ˈθreʃhoʊld//ˈθreʃhəʊld/

معنی: آستان، آستانی، آستان مانند
معانی دیگر: آستانه، مدخل، مدخل خانه، درگاه، پاخره، کواده، سرآغاز، (مجازی) آستانه، (زیست شناسی - روان شناسی) آستانه، رجوع شود به: doorsill، استانه مانند، استانه ای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the sill underneath a door; doorway.
مترادف: doorsill, sill
مشابه: doorway

- It's traditional for a groom to carry his bride over the threshold.
[ترجمه سهیلا] این یک رسم است که داماد عروس را تا آستانه در حمل کند
|
[ترجمه گوگل] این سنتی است که داماد عروس خود را بالای آستانه می برد
[ترجمه ترگمان] این برای یک داماد سنتی است که عروس خود را بر آستانه در حمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the beginning of a new event, undertaking, or the like.
مترادف: brink, gateway, verge
مشابه: beginning, dawn, edge, inception, outset, start

- Poor leadership has brought the two countries to the threshold of war.
[ترجمه گوگل] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ رسانده است
[ترجمه ترگمان] رهبری ضعیف دو کشور را به آستانه جنگ کشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Having completed his degree, he was now on the threshold of a new life.
[ترجمه گوگل] پس از اتمام مدرک تحصیلی، او اکنون در آستانه یک زندگی جدید بود
[ترجمه ترگمان] پس از اتمام تحصیلات، اکنون در آستانه یک زندگی جدید قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the point at which a stimulus produces a response.
مشابه: verge

- the threshold of perception
[ترجمه گوگل] آستانه ادراک
[ترجمه ترگمان] آستانه ادراک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the threshold of anger
[ترجمه گوگل] آستانه خشم
[ترجمه ترگمان] آستانه خشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the threshold of pain
آستانه ی درد

2. to cross the threshold
وارد خانه شدن

3. he paused on the threshold to survey the hall
او در درگاه توقف کرد تا تالار را برانداز کند.

4. iran was at the threshold of profound changes
ایران در آستانه ی تغییرات ژرفی قرار داشت.

5. He stopped at the threshold of the bedroom.
[ترجمه گوگل]در آستانه اتاق خواب ایستاد
[ترجمه ترگمان]در آستانه اتاق خواب ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He hesitated before stepping across the threshold.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه از آستانه عبور کند تردید کرد
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که از آستانه در بگذرد، تردید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She caught her foot on the threshold and stumbled.
[ترجمه گوگل]پایش را روی آستانه گرفت و تلو تلو خورد
[ترجمه ترگمان]پایش را در آستانه در گرفت و سکندری خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She opened the door and stepped across the threshold.
[ترجمه گوگل]در را باز کرد و از آستانه عبور کرد
[ترجمه ترگمان]در را باز کرد و قدم به آستانه در نهاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I have a high pain threshold .
[ترجمه مهرداد] من آستانه درد بالایی دارم
|
[ترجمه مسعود] من دروازه بزرگی دارم
|
[ترجمه گوگل]آستانه درد بالایی دارم
[ترجمه ترگمان] من یه دروازه خیلی درد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Eighty percent of the vote was the threshold for approval of the plan.
[ترجمه گوگل]80 درصد آرا آستانه تصویب این طرح بود
[ترجمه ترگمان]هشتاد درصد آرا در آستانه تصویب این طرح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has a low boredom threshold .
[ترجمه گوگل]او آستانه خستگی پایینی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه نقطه ضعف داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have a very low threshold for pain.
[ترجمه مهرداد] من آستانه درد بسیار پایینی دارم
|
[ترجمه گوگل]آستانه درد بسیار پایینی دارم
[ترجمه ترگمان] من یه نقطه ضعف خیلی پایین دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She stood on the threshold, unsure whether to enter.
[ترجمه گوگل]او در آستانه ایستاده بود و مطمئن نبود که وارد شود
[ترجمه ترگمان]در آستانه در ایستاد، نمی دانست وارد شود یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He stepped across the threshold.
[ترجمه گوگل]از آستانه عبور کرد
[ترجمه ترگمان]از آستانه در گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

آستان (اسم)
sill, limen, threshold

آستانی (اسم)
threshold

آستان مانند (اسم)
threshold

تخصصی

[سینما] آستانه [حداقل نوردهی فیلم ]
[عمران و معماری] خط درگاه
[برق و الکترونیک] آستانه 1. حداقل مقدار جریان، ولتاژ یا کمیت دیگری که حداقل پاسخ قابل آشکارسازی را تولید می کند. 2. سطح پمپاژی که لیزر می تواند در آن به نوسان خود برانگیخته برسد. - آستانه
[زمین شناسی] آستانه- درگاه، قدمگاه، ورودی -عطف، سرحد
[بهداشت] آستانه - آستانه ای
[صنعت] آستانه، مرز، سرحد
[ریاضیات] آستانه
[معدن] آستانه (زمین شناسی اقتصادی)
[آب و خاک] آستانه

انگلیسی به انگلیسی

• doorstep, doorway, entrance; brink, verge, beginning
the threshold of a building or room is the floor in the doorway, or the doorway itself.
a threshold is an amount, level, or limit on a scale. when the threshold is reached, something else happens or changes.
if you are on the threshold of something exciting or new, you are about to experience it.

پیشنهاد کاربران

گذرگاه
( در ) شُرُف ( کاری بودن )
گاهی به معنای �حدنصاب� هست که چون حدنصاب رو تو همه متون نمیشه نوشت کلمه �معیار� رو میشه به جاش بکار برد.
دروازه
ورودی
به معنای ورودی خانه هم می باشد.
● آستانه، حد ( مربوط به آغاز چیزی )
● محدوده قبل از ورودی یک ساختمان یا اتاق ( مثلا آستانه در )
threshold ( حمل‏ونقل هوایی ) ==واژه بیگانه: threshold 1واژه مصوب: آستانۀ باندتعریف: ابتدای بخش قابل استفادۀ باند|||متـ . آستانه==threshold ( روان شناسی )
واژه مصوب: آستانه
تعریف: حداقل شدت لازم محرک که برای برانگیختن پاسخ لازم است
Ultimate Threshold
آستانه نهایی، حد نهایی
Below the threshold
سقف تعداد به خصوصی از موارد
درگاه
استانه
شرایط اولیه
شرایط مرزی

حدو حدود ، حدو مرز ، استانه لبه
اغازین ابتدایی استانه ای
آستانه ( تحمل )
دروازه
ورودی
در وردپرس هم میشه آستانه یک چیزی گفت.
برای مثال در ورژن های اخیر وردپرس چیزی به نام threshold image اضافه شده که در سایز تصویر آپلودی محدودیت ایجاد میکند. مثلاً تصاویر بالای 2000 پیکسل نمی تونه اپلود بشه
آستانه، محدوده، حد معین/تعیین شده
آستانه معین، حدنصاب
آستانه معینی
On/at the threshold of sth=در آستانه/آغاز چیزی بودن
آغازین
حدنصاب
Absolute and differential threshold
آستانه مطلق و اختلافی
اضافی و مکمل
لیت کردن ( حالتی از تصویر که در آن سایه های خاکستری وجود ندارد و همه ی رنگها به سیاه و سفید تبدیل می شود )
آستانه تحمل
در متون حقوقی پیشرفته گاها "مرز میان دو چیز "هم معنا میدهد. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس