thresh

/ˈθreʃ//θreʃ/

معنی: کوبیدن، خرمن کوبی کردن، از پوست دراوردن
معانی دیگر: خرمن کوبیدن، رجوع شود به: thrash

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: threshes, threshing, threshed
(1) تعریف: to separate the grain from the chaff of (a cereal such as wheat).

(2) تعریف: to beat with, or as though with, a flail.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: thresh out, thresh over
• : تعریف: to separate grain from chaff with a flail or thresher.

جمله های نمونه

1. thresh out
رجوع شود به: thrash out

2. The farmers are threshing their wheat.
[ترجمه گوگل]کشاورزان در حال خرمن زدن گندم خود هستند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان گندم خود را threshing
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Farmers thresh grain with threshing machines.
[ترجمه گوگل]کشاورزان دانه را با دستگاه خرمن کوبی می کنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان غلات را با ماشین های خرمن ذخیره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They threshed the matter over before reaching a conclusion.
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه به نتیجه برسند موضوع را به هم زدند
[ترجمه ترگمان]پیش از این که به نتیجه ای برسند، موضوع را به هم زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He threshed his son with a stick.
[ترجمه گوگل]پسرش را با چوب کوبید
[ترجمه ترگمان]با عصایش به پسرش حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. New inventions like the steam plow threshing machine, and reaper led to significant farm workforce reductions.
[ترجمه گوگل]اختراعات جدید مانند ماشین خرمن کوب گاوآهن بخار و درو منجر به کاهش قابل توجه نیروی کار مزرعه شد
[ترجمه ترگمان]اختراعات جدید مانند ماشین خرمن بخار ماشین، و درو گری منجر به کاهش چشمگیر نیروی کار کشاورزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chapel looked as if he'd fallen into a threshing machine.
[ترجمه گوگل]چپل طوری به نظر می رسید که انگار داخل یک ماشین خرمنکوبی افتاده است
[ترجمه ترگمان]طوری به نظر می رسید که انگار به یک ماشین خرم نکوب افتاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is then wise to thresh as soon as possible to avoid loss to rats and mice.
[ترجمه گوگل]پس عاقلانه است که در اسرع وقت خرمنکوبی کنید تا از ضرر موش ها و موش ها جلوگیری شود
[ترجمه ترگمان]آن وقت عاقلانه است که به محض امکان از دست دادن موش های صحرایی و موش ها جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Threshing machines spread where grain was harvested in developed countries.
[ترجمه گوگل]ماشین های خرمن کوب در کشورهای توسعه یافته در جایی که غلات برداشت می شد گسترش یافتند
[ترجمه ترگمان]ماشین های threshing در جاییکه غلات در کشورهای توسعه یافته برداشت می شوند، گسترش می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It then does so with tremendous activity, threshing with lateral movements of the sword among the fish.
[ترجمه گوگل]سپس این کار را با فعالیت فوق العاده انجام می دهد و با حرکات جانبی شمشیر در میان ماهی ها کوبیدن می کند
[ترجمه ترگمان]سپس با فعالیت بسیار زیاد، threshing با حرکات جانبی شمشیر در میان ماهی ها انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All morning we seeded beans and corn, threshed sesame seeds and transplanted young peppers.
[ترجمه گوگل]تمام صبح لوبیا و ذرت را بذر انداختیم، دانه های کنجد را خرد کردیم و فلفل های جوان را پیوند زدیم
[ترجمه ترگمان]تمام صبح ما لوبیا و ذرت، بذر threshed و فلفل نمکی seeded
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The farmers used to thresh the grain by hand, but now machines thresh it.
[ترجمه گوگل]کشاورزان دانه ها را با دست خرمنکوب می کردند، اما اکنون ماشین آلات آن را خرمن می زنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان دانه ها را با دست می گرفتند، اما حالا ماشین ها آن را تخلیه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A firewall screen is all thresh to our datum.
[ترجمه گوگل]یک صفحه فایروال تماماً به اطلاعات ما نزدیک است
[ترجمه ترگمان]یک صفحه دیوارآتش همه thresh به داده ما داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. TY series threshers are supposed to be applied to thresh maize ear after peeling.
[ترجمه گوگل]کوبنده های سری TY قرار است پس از پوست کندن برای خرمن زدن بلال ذرت استفاده شوند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که threshers سری TY پس از پوسته سازی به گوش ذرت مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

خرمن کوبی کردن (فعل)
thrash, thresh

از پوست دراوردن (فعل)
thrash, thresh

انگلیسی به انگلیسی

• thrash, beat out grain from husks
when people thresh corn, wheat, or rice, they beat it in order to separate the grains from the rest of it.

پیشنهاد کاربران

بپرس