صفت ( adjective )
• (1) تعریف: containing, or appearing to contain, a threat of harm.
• مشابه: dangerous, fearsome, frightening
• مشابه: dangerous, fearsome, frightening
- The radio show host received a threatening letter from an angry listener.
[ترجمه گوگل] مجری برنامه رادیویی نامه ای تهدیدآمیز از یک شنونده عصبانی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] مجری برنامه رادیویی یک نامه تهدیدآمیز از یک شنونده عصبانی دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مجری برنامه رادیویی یک نامه تهدیدآمیز از یک شنونده عصبانی دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was frightened by the threatening look on his face.
[ترجمه محمد رضا] او ترسیده بود از نگاه تهدید آمیز چهره اش|
[ترجمه گوگل] از نگاه تهدیدآمیز صورتش ترسیده بود[ترجمه ترگمان] از نگاه تهدید آمیز بر چهره اش ترسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: serving as a sign that something undesirable may happen.
- Those dark clouds look threatening; we'd better get back to the car before it pours.
[ترجمه گوگل] آن ابرهای تیره تهدید کننده به نظر می رسند بهتر است قبل از باریدن به ماشین برگردیم
[ترجمه ترگمان] اون ابره ای تیره دارن تهدید به نظر می شن؛ بهتره قبل از این که تولید کنه برگردیم پیش ماشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون ابره ای تیره دارن تهدید به نظر می شن؛ بهتره قبل از این که تولید کنه برگردیم پیش ماشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید