thread

/ˈθred//θred/

معنی: تار، قیطان، خیط، رشته، ریسمان، شیار، رگه، نخ، رزوه، شیار داخل پیچ و مهره، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن، بند کشیدن، نخ کردن
معانی دیگر: حدیده، (پیچ و مهره) دندانه، قلاویز، (مجازی) رشته، بند، دنباله، نواره، شعاع، (سوزن را) نخ کردن، نخ در سوزن کردن، (کاشانی) پنگاندن، به نخ کشیدن، (نخ یا فیلم یا سیم و غیره) دور قرقره پیچیدن، ماسوره کردن، (به سختی) عبور کردن، گذر کردن، رگه دار کردن، نواره دار کردن، نخ دوزی کردن، سوزن دوزی کردن، دارای نخ یا رشته های بخصوص کردن، تابیدن، (تایر اتومبیل و دوچرخه و غیره) عاج، برجستگی، (امریکا - خودمانی - جمع) جامه، لباس، (پیچ یا مهره و غیره را) حدیده کردن، ن  کردن، ن  کشیدن به، مثل ن  باریک شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fine strand of spun fiber such as cotton or flax, usu. composed of two or more filaments twisted together and used in sewing, weaving, and the like.

- You'll need to use a stronger thread when you sew these buttons back on.
[ترجمه مینا] وقتی دگمه ها رو میدوزی بهنخ قویتری نیاز داری
|
[ترجمه گوگل] هنگامی که این دکمه ها را دوباره به آن دوختید، باید از نخ محکم تری استفاده کنید
[ترجمه ترگمان] وقتی این دکمه ها رو sew باید از یه نخ قوی تر استفاده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a strand or fiber of some other natural or manufactured substance; filament.
مشابه: ply

- This rayon thread is quite similar to silk.
[ترجمه گوگل] این نخ ابریشم کاملاً شبیه ابریشم است
[ترجمه ترگمان] این رشته rayon کاملا شبیه ابریشم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something resembling a strand of fiber in appearance or continuity.

- The spider weaves its thread and creates a web.
[ترجمه ساناز] عنکبوت تار خود را می بافد و یک شبکه ایجاد می کند
|
[ترجمه گوگل] عنکبوت نخ خود را می بافد و تار ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان] عنکبوت نخ خود را می بافد و یک وب ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the syrup in the pan is hot enough, it will spin a thread.
[ترجمه گوگل] وقتی شربت داخل تابه به اندازه کافی داغ شد، یک نخ می چرخد
[ترجمه ترگمان] زمانی که شربت در ماهی تابه به اندازه کافی داغ است، یک رشته پیدا خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was just a thread of blood at the incision.
[ترجمه گوگل] فقط یک نخ خون در محل برش وجود داشت
[ترجمه ترگمان] فقط یه رشته خون تو برش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- One of the threads of the plot concerns this very sinister character.
[ترجمه گوگل] یکی از موضوعات داستان مربوط به این شخصیت بسیار شوم است
[ترجمه ترگمان] یکی از رشته های نقشه، این شخصیت بسیار شوم را نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the helical or spiral ridge on a screw or screwing device.

(5) تعریف: (pl.; slang) clothes.

- Nice threads! Going out?
[ترجمه adreza] لباس های قشنگیه! بیرون میری؟
|
[ترجمه گوگل] تاپیک های خوب بیرون رفتن؟
[ترجمه ترگمان] چه نخ های قشنگی! میری بیرون؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: threads, threading, threaded
(1) تعریف: to pass thread through (the eye of a needle, a hole in a bead, or the like).

- I can't thread a needle without my glasses.
[ترجمه گوگل] من بدون عینک نمی توانم یک سوزن را نخ کنم
[ترجمه ترگمان] بدون عینک هم نمی توانم سوزن نخ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to pass (something) through a hole or slit, often to secure it inside (something), as on sprockets.

- He threaded the film into the projector.
[ترجمه گوگل] او فیلم را داخل پروژکتور گذاشت
[ترجمه ترگمان] او فیلم را به پروژکتور تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make (one's way) through carefully or with difficulty.

- The undercover police threaded their way through the crowd.
[ترجمه گوگل] پلیس مخفی راه خود را از میان جمعیت عبور داد
[ترجمه ترگمان] پلیس مخفی از میان جمعیت راه خود را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to put helical or spiral ridges on or in.

- The pipe was threaded at both ends.
[ترجمه گوگل] لوله در دو انتها رزوه شده بود
[ترجمه ترگمان] پیپ در هر دو طرف کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: threadlike (adj.), threadlike (adv.)
(1) تعریف: to make one's way carefully or with difficulty.

(2) تعریف: to form filaments, as syrup or candy when boiled and dropped from a spoon.

(3) تعریف: to move in a winding course, as a stream.

جمله های نمونه

1. thread and needle
سوزن نخ

2. a thread of light
یک شعاع نور

3. a thread of red in the marble
رگه ی قرمز در مرمر

4. female thread
رزوه ی داخلی

5. fine thread
ریسمان نازک

6. linen thread
نخ کتان

7. silver thread
نخ نقره ای

8. the thread of a story
رشته ی داستان

9. thin thread
ریسمان باریک

10. this thread snarls easily
این ریسمان زود گره می خورد.

11. to thread a film into a camera
فیلم را در دوربین عکاسی گذاشتن

12. to thread a needle
سوزن را نخ کردن

13. to thread pearls on a string to make a necklace
برای ساختن گردنبند مروارید به نخ کشیدن

14. to thread the wire through the pulley
سیم را از قرقره رد کردن

15. a fine thread of gold
رشته های ظریف طلا

16. a nylon thread
ریسمان نایلونی

17. the fatal thread of his life ran out
سرنخ (سرنوشت) زندگانی او به آخر رسید.

18. the worn-out thread of an old screw
دندانه های ساییده شده ی یک پیچ قدیمی

19. wrap this thread around your finger
این نخ را دور انگشتت بپیچ.

20. he lost the thread of the argument
دنباله استدلال را نگرفت.

21. homa wound the thread off the bobbin
همان نخ را از دور ماسوره باز کرد.

22. the winding of thread on a spool
پیچاندن نخ به دور قرقره

23. black cloth shot with silver thread
پارچه ی سیاه با تارهای سیمین

24. snip the end of this thread
ته این نخ را بزن.

25. the flood that cut the thread of his life
سیلی که رشته ی زندگی او را پاره کرد.

26. to wind a spool with thread
دور قرقره نخ پیچیدن

27. a rope is stronger than a thread
طناب از نخ محکم تر است.

28. There are lots of shining siliery thread on my back,controlling all my action.
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی نخ سیلیکی براق روی پشتم وجود دارد که تمام اعمال من را کنترل می کند
[ترجمه ترگمان]کلی نخ درخشان در پشتم هست که تمام حرکات مرا کنترل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He lost the thread of his argument.
[ترجمه گوگل]او رشته استدلال خود را گم کرد
[ترجمه ترگمان]رشته استدلال را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Would you please rewind the thread onto the reel?
[ترجمه گوگل]لطفاً نخ را روی قرقره برگردانید؟
[ترجمه ترگمان]میشه لطفا نخ رو دوباره وصل کنی به حلقه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تار (اسم)
chord, thread, fiber, filament, warp, web, sleave

قیطان (اسم)
fillet, filet, braid, cordon, braiding, lace, thread

خیط (اسم)
cord, braid, thread, yarn

رشته (اسم)
tract, connection, field, sequence, string, sphere, chain, branch, suite, system, series, line, rank, clue, strand, thread, fiber, filament, catena, tissue, ligature

ریسمان (اسم)
string, chord, cord, line, thread, cable, rope, warp

شیار (اسم)
groove, track, corrugation, list, valley, thread, furrow, rake, ruck, flute, stria

رگه (اسم)
grain, nervure, costa, streak, thread, vein, midrib, fibril

نخ (اسم)
string, ribbon, thread, fiber, fibre, cotton

رزوه (اسم)
thread

شیار داخل پیچ و مهره (اسم)
thread

نخ کشیدن به (فعل)
thread

موجی کردن (فعل)
thread

دارای خطوط برجسته کردن (فعل)
thread

حدیده و قلاویز کردن (فعل)
thread

رشته رشته شدن (فعل)
thread

مثل نخ باریک شدن (فعل)
thread

بند کشیدن (فعل)
thread

نخ کردن (فعل)
string, thread

تخصصی

[عمران و معماری] حدیده کردن - حدیده - دنده - رزوه
[کامپیوتر] بند - 1- یک سری پیامهایی در مباحثه، به طوری که هر پیامی پاسخ پیام قبلی است. نگاه کنید به newsgroup. 2- کار یا فرایندی در برنامه ی کامپیوتری که از چند کارگی یا multitasking استفاده می کند. مثلاً یک کلمه پرداز باید دارای فرایندی باشد که ضربه کلیدها را زا صفحه کلید دریافت کند، و باید در هر حال فرایند اجرای دیگری نیز داشته باشد که اطلاعات صفحه نمایش را به روز نگه دارد.
[مهندسی گاز] پیچ کردن، مارپیچ، دنده
[نساجی] نخ - رشته - قیطان - الیاف حلاجی و تابیده شده بهم
[ریاضیات] قطعه نخ، پیچ، دنده، رزوه کردن، رزوه، نخ پیچ
[پلیمر] گره، کوک
[سینما] فیلم گذاری

انگلیسی به انگلیسی

• string, thin cord; spiral groove on a screw or bolt; chain of messages on a particular subject on the internet (computers); execution procedure which is part of an application (computers)
put a thread through a needle; pass something through an opening; move through slowly and cautiously; cut a spiral groove (on a bolt or screw)
a thread is a long, thin piece of cotton, silk, nylon, or wool. thread is used in sewing.
the thread on something such as a screw or the top of a container is the raised spiral line around it.
the thread in an argument or story is the idea or theme that connects the different parts together.
if you thread a long piece of thread, ribbon, tape, and so on through a hole or space, you put it through the hole or space.
if you thread your way through a group of people or things, you go through the narrow gaps between them.
if you say that the survival or success of someone or something hangs by a thread, you mean that it is very likely that they will not survive or succeed.

پیشنهاد کاربران

به سختی عبور کردن و گذر کردن.
بحث و گفتمان حول یک موضوع ، موضوع مشترک بین چند نفر
رشته افکار
بند انداختن صورت
thread ( n ) ( θrɛd ) =a thin string of cotton, wool, silk, etc. used for sewing or making cloth, e. g. a needle and thread.
thread
به نخ کشیدن
به این تفاوت ها دقت شود:
rope: طناب ( ساخته شده از چندین ریسمان در هم پیچیده شده )
string: ریسمان ( ساخته شده از چندین نخ در هم پیچیده شده )
thread : نخ
yarn: کاموا
دوستان احیانا با therat که معنی تهدید میده اشتباه نگیرید
Therad نخ
Theat تهدید
بحثی که انجام می شود
مبحث
موضوع بحث
خطر یا مشکلل احتمالی. .
تهدید.
در معماری به معنای کف پله
بند انداختن ( صورت خانم ها )
to remove hair from someone's face using a long piece of thread:
?Have you ever had your eyebrows threaded
رزوه
thread: ( شبکه های اجتماعی )
سربرگ
Threading: با نخ موی صورت را اصلاح کردن
( بند کردن )
thread ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: ریسه 3
تعریف: 1. مجموعۀ پیام هایی دربارۀ یک موضوع که برای یک گروه تبادل‏ نظر اینترنتی فرستاده شود|||2. در برنامه‏نویسی، بخشی از یک برنامه که می‏تواند مستقل از دیگر بخش ها اجرا شود
thread of our conversation: افسار مکالمه مون/ حرفامون
. . . we were talking the other day and the thread of our conversation came on
اگه این کلمه رو تو جایی دیدید/شنیدید که مربوط به پیچ و مهره بود، تو فارسی بهش می گن �رزوه�
اینجا رو ببینید
https://fa. m. wikipedia. org/wiki/رزوه
رشتو : به معنی یک رشته توئیت یا استوری در رسانه های اجتماعی بکار میره
دامپزشکی و علوم دامی
عبور دادن، وارد کردن، رد کردن ( سوزن، کتتر، لارنگوسکوپ و. . . )
وارد کردن مفتول به داخل روزنه یا غلتک
I'm holding on by a thread.
من به یک مو بندم
( to strip the thread ( of the screw
هرز کردن پیچ - وقتی نوار فلزی روی پیچ کنده شود و پیچ هرز شود.
منظور از thread قسمتی از پیچ است که برآمدگی های فلزی مارپیچ دارد - دندانه.
سرپیچ لامپ هم همین اسم را دارد.
سرپیچ لامپ ( بخش فلزی انتهای لامپ که داخل پاتروم بسته می شود. )
بصورت اسم:
- نخ، ریسمان
- رشته کلام، موضوع صحبت
- در فروم و ایمیلو گفتگوهای اینترنتی به معنای موضوع
- خط طولانی ، رشته دراز ، پرتوی نور، جریان خون
- پیچ و خم روی میخ یا انتهای لامپ
...
[مشاهده متن کامل]

بصورت فعل:
- نخ کردن سوزن
- گردنبند یا تسبیح ساختن ( چیزهای کوچیک و گرد رو پشت سر هم به نخ کشیدن )
- لایی کشیدن ( بین جمعیت شلوغ با دقت راه رو باز کردن و رفتن )
- بند انداخت به صورت
- پاس دادن در فوتبال به هم تیمی
- دوربین رو برای فیلم برداری آماده کردن

common thread
وجه مشترک، فصل مشترک
در کامپیوتر یک سری پیامهایی در مباحثه ، به طوری که هر پیامی پاسخ پیام قبلی است.
مثلا twitter thread در سایت توئیتر داریم که هر کسی زیر یک توییتی در مورد همون موضوع توئییت میکنه ( می نویسه و پست می کنه )
نخ خیاطی
جریان فکری

برای مبحث انعقاد خون
threads of fibrin
اینجا thread معنی رشته یا نخ را میدهد.
در اینترنت و فروم معنی<<موضوع>> میدهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس