thousand

/ˈθaʊzn̩d//ˈθaʊzn̩d/

معنی: هزار
معانی دیگر: هزار (1000)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: thousand, thousands
(1) تعریف: the number represented by the Arabic numeral 1000 and by the Roman numeral M.

(2) تعریف: the product of multiplying one hundred times ten.

(3) تعریف: (pl.) the numbers from 1000 through 999,999.
صفت ( adjective )
مشتقات: thousandth (adj.), thousandth (n.)
• : تعریف: being one thousand in number.

جمله های نمونه

1. a thousand meters per second
هزار متر در هر ثانیه

2. one thousand cycles per minute
هزا دور در دقیقه

3. one thousand rials
یک هزار ریال

4. ten thousand dollars a month is nothing to frown at
ده هزار دلار در ماه پولی نیست که بتوان از آن چشم پوشی کرد.

5. two thousand soldiers marched in tribute to their fallen comrades
دو هزار سرباز برای بزرگداشت همرزمان مقتول خود رژه رفتند.

6. over ten thousand people
بیش از ده هزار نفر

7. a further one thousand tumans
هزار تومان دیگر

8. all together 30 thousand volunteers were mustered
جمعا سی هزار داوطلب گردآمدند.

9. i saw two thousand jugs mutely expressive
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش

10. there were ten thousand voters in the constituency
حوزه ی انتخاباتی دارای ده هزار رای دهنده بود.

11. they contributed a thousand dollars each to help the poor
آنها هریک هزار دلار برای کمک به مستمندان اهدا کردند.

12. they shear two thousand sheep per day
هر روز دوهزار گوسفند را پشم چینی می کنند.

13. you need a thousand tumans; i'll give you nine hundred and you can get the difference from your father
شما به هزار تومان نیاز دارید; من نهصد تومان می دهم و مانده را از پدرتان بگیرید.

14. (khayyam) i saw two thousand jugs expressive and reticent
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

15. a hundred and fifty thousand
یکصد و پنجاه هزار

16. a library numbering twenty thousand volumes
کتابخانه ای که بالغ بر 20 هزار کتاب است.

17. a thousand, yea, ten thousand
هزار،حتی ده هزار

18. he won a cool thousand dollars
او دست کم هزار دلار برنده شد.

19. membership swelled to a thousand
تعداد اعضا به هزار رسید.

20. our customers topped five thousand
مشتریان ما از پنج هزار بیشتر شدند.

21. the club comprised one thousand members
باشگاه هزار عضو داشت.

22. their army was ten thousand strong
ارتش آنان ده هزار نفره بود.

23. this car cost ten thousand dollars or rather more
این ماشین ده هزار دلار یا کمی بیشتر تمام شد.

24. a journey of a thousand miles begins with the first step
(مسافرت هزار مایلی با نخستین گام آغاز می شود) قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود

25. the coward dies a thousand deaths, the brave but one
آدم بزدل هزار بار می میرد،آدم شجاع فقط یک بار

26. a diamond valued at $50 thousand
الماسی که ارزش آن 50 هزار دلار برآورد شده است

27. a front-end payment of ten thousand dollars
پیش پرداخت به مبلغ ده هزار دلار

28. our city's museum has several thousand exhibits
موزه ی شهر ما دارای چندین هزار نمایه (اثر نمایشی) است.

29. the air force recruited one thousand soldiers in two days
نیروی هوایی ظرف دو روز هزار سرباز گرفت.

30. the car factory produces two thousand units per day
کارخانه ی اتومبیل سازی روزی دو هزار دستگاه تولید می کند.

31. the price comes to one thousand tumans
قیمت به هزار تومان بالغ می شود.

32. they bought it for ten thousand dollars
آن را به ده هزار دلار خریدند.

33. this factory will employ one thousand new workers
این کارخانه هزار کارگر جدید خواهد گرفت.

34. a top-heavy army that has two thousand soldiers and two hundred senior officers
یک ارتش بالا سنگین که دو هزار سرباز و دویست افسر ارشد دارد

35. clad in the beauty of a thousand stars
(لرد بایرون) مزین به زیبایی هزاران ستاره

36. her voice was distinct among a thousand voices
صدای او میان هزار صدا تک بود.

37. sa'di's canon is more than a thousand pages
کلیات سعدی از هزار صفحه متجاوز است.

38. the cost amounts to one hundred thousand tumans
هزینه بالغ بر صدهزار تومان است.

39. this chronicle was written about a thousand years ago
این رویداد نامه حدود هزار سال پیش نگاشته شده است.

40. a cattle empire which extended over several thousand acres
امپراتوری احشام که چندین هزار جریب وسعت داشت

41. a rocket with a range of one thousand kilometers
موشکی با برد هزار کیلومتر

42. each pilot has logged more than a thousand hours of flight
هر یک از خلبانان بیش از هزار ساعت سابقه ی پرواز دارند.

43. the deposits i made amounted to two thousand dollars
وجوهی که به حساب ریختم به دو هزار دلار بالغ شد.

44. the glass fell and broke into a thousand pieces
لیوان افتاد و هزار تکه شد.

45. the price, inclusive of tax, is ten thousand dollars
قیمت،با احتساب مالیات ده هزار دلار است.

46. a water tank with a capacity of ten thousand gallons
آب انباری به ظرفیت ده هزار گالن

47. his boss gave him an advance of ten thousand tumans
رییسش به او ده هزار تومان مساعده داد.

48. the brave die only once, the cowardly a thousand times!
آدم دلیر فقط یکبار می میرد - آدم ترسو هزار بار!

49. the cruising speed of this airplane is one thousand kilometers per hour
سرعت بهینه ی این هواپیما هزار کیلومتر در ساعت است.

50. the summit is at an elevation of ten thousand meters
قله در ارتفاع ده هزار متری (از سطح دریا) قرار دارد.

51. at the most, they number no more than ten thousand
شمار آنها حداکثر به ده هزار می رسد.

52. the iranian civilization was brilliant as early as one thousand b. c.
تمدن ایرانی حتی در هزار سال قبل از میلاد هم درخشان بود.

53. ferdowsi's poetry has kept its shine for more than a thousand years
شعر فردوسی بیش از هزار سال است که جلوه های خود را حفظ کرده است.

54. he reckons that he has clocked up more than two hundred thousand miles in a life of cycling
او حساب می کند که طی یک عمر دوچرخه سواری بیش از دویست هزار میل را طی کرده است.

55. according to the policeman's notations, the damage to our car amounted to twenty thousand tomans
طبق یادداشت های مامور پلیس زیان وارده به اتومبیل ما حدود 20 هزار تومان بود.

مترادف ها

هزار ()
thousand

تخصصی

[ریاضیات] هزار

انگلیسی به انگلیسی

• number 1000
numbering 1000
a thousand is the number 1,000.
you can use thousands to refer to a very large number.
a thousand and one: see one.

پیشنهاد کاربران

هزار
مثال: There were over a thousand attendees at the conference.
بیش از هزار نفر از شرکت کنندگان در کنفرانس حضور داشتند.
عدد هزار
♡1000♡
هزار ، هزاران ،
مثال : one thousand
هزار

Do not throw your bags a thousand times
هزار، هزاران

هزار ( a lot of ) خیلی
( عدد ) هزار
هزار

بپرس