thought of

پیشنهاد کاربران

☆ I thought of . . .
به سرم زد که . . .
Ex. For a moment I thought of running away.
لحظه ای به سرم زد فرار کنم.
به ذهن خطور کردن
مثلا راه حل یه مشکل یا یه ایده که به ذهن خطور میکنه
به اصطلاح
مثال:
Activities thought of as feminine such as cooking
فعالیت های به اصطلاح زنانه نظیر آشپزی
یاد شدن، تصور شدن/کردن
Don t you realize that you re thought of as the greatest actor
متوجه نیستید که از شما یه عنوان بهترین بازیگر یاد می شود؟!
فکر کردن در مورد
Third form of the ( think )
تصور کردن