thoroughbred

/ˈθɜːroˈbred//ˈθʌrəbred/

معنی: اصیل، با تجربه، خوش جنس، کاردیده
معانی دیگر: (به ویژه اسب و سگ) خوش نژاد، فرهیخته، آموخته، با کمال، با معرفت، ورزیده، کارکشته، فرزانه، عالی، درجه یک، ممتاز، اصیل، خوش جنس، سر کش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: bred from pure or unmixed stock, as a horse, dog, or other animal.
مشابه: pure, well-bred

(2) تعریف: (sometimes cap.) of, relating to, or belonging to the Thoroughbred breed of horses.

(3) تعریف: having a good background or a thorough training or education; well-bred.
مشابه: gentle
اسم ( noun )
(1) تعریف: a thoroughbred or pedigreed animal.

(2) تعریف: (cap.) one of a breed of horses created by crossing Arabian or Turkish stallions and English mares.

(3) تعریف: someone who is well-bred or well-educated.

جمله های نمونه

1. a thoroughbred horse
اسب اصیل

2. a thoroughbred sailor
یک ملوان کار کشته

3. The dog is a real thoroughbred.
[ترجمه گوگل]سگ یک نژاد اصیل واقعی است
[ترجمه ترگمان] سگه خیلی نژاد اصیل - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was riding a thoroughbred horse.
[ترجمه گوگل]او سوار بر اسبی اصیل بود
[ترجمه ترگمان]سوار اسب اصیل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The idea first came up in Thoroughbred Owners of California board meetings in June.
[ترجمه گوگل]این ایده برای اولین بار در جلسات هیئت مدیره Thoroughbred Owners of California در ژوئن مطرح شد
[ترجمه ترگمان]اولین ایده برای اولین بار در ماه ژوئن در Thoroughbred های هیات مدیره کالیفرنیا مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sire is one of the country's top Thoroughbred stallions and his sire was the great Nijinsky.
[ترجمه گوگل]پدر یکی از برترین نریان های اصیل کشور است و پدرش نیجینسکی بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]اعلیحضرتا یکی از اسب های اصیل the و his است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We have a lovely 3 Connemara cross thoroughbred mare on loan.
[ترجمه گوگل]ما یک مادیان اصیل 3 Connemara دوست داشتنی داریم که به صورت قرضی است
[ترجمه ترگمان] ما یه اسب \"۳ Connemara\" دوست داشتنی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A thoroughbred can gallop a mile in about 90 seconds.
[ترجمه گوگل]یک نژاد اصیل می تواند یک مایل را در حدود 90 ثانیه تاپ بزند
[ترجمه ترگمان]یک اسب اصیل می تواند حدود نود ثانیه چهار نعل حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Paul checked his big, black thoroughbred.
[ترجمه گوگل]پل اصیل بزرگ و سیاه خود را بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]پائول thoroughbred بزرگ و سیاه خود را چک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was mounted on a chestnut thoroughbred who was already becoming over-excited at the thought of the day ahead.
[ترجمه گوگل]او بر روی یک شاه بلوط اصیل سوار شده بود که از فکر روز آینده بیش از حد هیجان زده شده بود
[ترجمه ترگمان]او سوار اسب اصیل و اصیلی بود که از فکر روز پیش به هیجان آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It feels like a thoroughbred coupe.
[ترجمه گوگل]شبیه یک کوپه اصیل است
[ترجمه ترگمان] انگار یه کوپه نژاد اصیل - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Firebugs substitute old nags for thoroughbred horses before they set stables alight and then claim for valuable horseflesh from the insurers.
[ترجمه گوگل]ساس‌های آتش‌سوزی قبل از اینکه اصطبل را آتش بزنند، اسب‌های اصیل را جایگزین نق‌های قدیمی می‌کنند و سپس از بیمه‌گران درخواست گوشت اسب با ارزش را می‌دهند
[ترجمه ترگمان]پیش از این که اصطبل اسب های اصیل را پیاده کنند اسب های اصیل و اسب های گران بها را با اسب های گران بها از خانواده insurers مطالبه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This daughter of the shadows was thoroughbred.
[ترجمه گوگل]این دختر سایه ها اصیل بود
[ترجمه ترگمان]این دختر سایه، اصیل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All the Performance of a Thoroughbred Sports Car.
[ترجمه گوگل]تمام عملکرد یک ماشین اسپرت اصیل
[ترجمه ترگمان]عملکرد یک اتومبیل ورزشی اصیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Thoroughbred racing is the most common type of horse racing around the world.
[ترجمه گوگل]مسابقات اسب دوانی اصیل رایج ترین نوع مسابقه اسب دوانی در سراسر جهان است
[ترجمه ترگمان]نژاد اصیل رایج ترین نوع مسابقه اسب دوانی در سراسر جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصیل (صفت)
original, pure, genteel, wellborn, noble, blue-blooded, pure-bred, thoroughbred, ingenuous, highbred, highborn, unfeigned

با تجربه (صفت)
thoroughbred, experienced, practiced, practised

خوش جنس (صفت)
kind, thoroughbred, good-natured, well-disposed

کاردیده (صفت)
thoroughbred

انگلیسی به انگلیسی

• pure bred, pedigree; cultured person
pure-bred, pedigreed; cultured
a thoroughbred is an animal that has parents that are of the same high quality breed.

پیشنهاد کاربران

بپرس