thorough

/ˈθɜːroʊ//ˈθʌrə/

معنی: کامل، تمام، تمام و کمال، خیلی دقیق، از اول تا اخر
معانی دیگر: سرتاسر، از آغاز تا پایان، از سر تا ته، تاته، جانانه، به تمام معنی، دقیق، موشکاف، موشکافانه، (در اصل) عبور کننده، گذرا (مثلا در: thoroughfare)، (مهجور) رجوع شود به: through، بطور کامل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: thoroughly (adv.), thoroughness (n.)
(1) تعریف: complete.
مترادف: complete, comprehensive, exhaustive, extensive, thoroughgoing
متضاد: cursory, partial, perfunctory, sketchy, superficial
مشابه: arrant, good, inclusive, intimate, outright, perfect, searching, solid, sound, strict, sweeping, total, utter, widespread

- The police made a thorough search of the area.
[ترجمه Sh] پلیس یک جستجوی کامل در منطقه انجام داد
|
[ترجمه گوگل] پلیس منطقه را به طور کامل جستجو کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس به طور کامل منطقه را بازرسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The paper was very thorough and covered all the important aspects of the topic.
[ترجمه گوگل] مقاله بسیار کامل بود و تمام جنبه های مهم موضوع را پوشش می داد
[ترجمه ترگمان] مقاله بسیار دقیق بود و تمام جنبه های مهم این موضوع را پوشش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: striving for accuracy in every detail.
مترادف: accurate, meticulous, painstaking, punctilious
متضاد: careless
مشابه: conscientious, diligent, exact, good, particular, precise, scrupulous, solid

- She is a thorough editor who find errors that previous editors have missed.
[ترجمه گوگل] او یک ویرایشگر کامل است که خطاهایی را پیدا می کند که ویراستاران قبلی از قلم انداخته اند
[ترجمه ترگمان] او یک سردبیر کامل است که اشتباهاتی را که ویراستاران قبلی از دست داده اند را پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reaching the point of perfection; absolute.
مترادف: absolute, perfect, pure, sheer, total, utter
مشابه: complete, downright, out-and-out, thoroughgoing, unmitigated, unqualified

- The play was a thorough delight.
[ترجمه گوگل] نمایش کاملاً لذت بخش بود
[ترجمه ترگمان] نمایش لذت کاملی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a thorough acquaintance with the works of ferdowsi
آشنایی کامل با آثار فردوسی

2. a thorough checkuph
یک معاینه ی کامل

3. a thorough rascal!
یک رذل به تمام معنی !

4. a thorough researcher
پژوهشگر دقیق

5. a thorough search
جستجوی موشکافانه

6. a man of thorough exactitude
مردی با دقت موشکافانه

7. the police conducted a thorough search, quartering and re-quartering the area
ماموران پلیس جستجوی دقیقی را آغاز کردند و آن ناحیه را مورد تجسس مکرر قرار دادند.

8. the media gave him a thorough exposure
رسانه ها او را کاملا معرفی کردند.

9. The doctor gave him a thorough check-up.
[ترجمه 🙂] دکتر اونو کاملا چکاب کرد
|
[ترجمه گوگل]دکتر او را معاینه کامل کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر یه چک کامل بهش داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The thorough revenge is to forgive and forget.
[ترجمه گوگل]انتقام کامل این است که ببخشیم و فراموش کنیم
[ترجمه ترگمان]انتقام کامل از بخشیدن و فراموش کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Detectives carried out a thorough search of the building.
[ترجمه گوگل]کارآگاهان به بررسی دقیق ساختمان پرداختند
[ترجمه ترگمان]کاراگاهان یه جستجوی کامل از ساختمون انجام دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The subject got a thorough airing in the British press.
[ترجمه گوگل]این موضوع به طور کامل در مطبوعات بریتانیا پخش شد
[ترجمه ترگمان]این موضوع به طور کامل در مطبوعات بریتانیا پخش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The police carried out a thorough investigation.
[ترجمه گوگل]پلیس تحقیقات کاملی را انجام داد
[ترجمه ترگمان]پلیس تحقیقات کاملی انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He uncoiled the hose and gave them a thorough drenching.
[ترجمه گوگل]او شیلنگ را باز کرد و آنها را کاملاً خیس کرد
[ترجمه ترگمان]بند جوراب را قطع کرد و به آن ها a داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A thorough massage feels good when you are tired.
[ترجمه Sh] یک ماساژ کامل حس خوبی دارد وقتی که شما خسته هستید
|
[ترجمه گوگل]یک ماساژ کامل زمانی که خسته هستید احساس خوبی دارد
[ترجمه ترگمان]ماساژ کامل وقتی احساس خوبی دارد که خسته هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We are making a thorough investigation.
[ترجمه گوگل]ما در حال بررسی کامل هستیم
[ترجمه ترگمان]ما داریم یه تحقیقات کامل انجام میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The shopkeeper gave his store a thorough checkup.
[ترجمه گوگل]مغازه دار فروشگاه خود را به طور کامل بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]صاحب مغازه معاینه کلی خود را چک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Give the room a thorough clean.
[ترجمه گوگل]اتاق را کاملا تمیز کنید
[ترجمه ترگمان]اتاق رو کاملا تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. A thorough check is made before the luggage is put on the plane.
[ترجمه گوگل]قبل از قرار دادن چمدان در هواپیما یک بررسی کامل انجام می شود
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه چمدان ها بر روی هواپیما قرار بگیرند یک چک کامل انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

تمام (صفت)
main, full, complete, thorough, out-and-out, through, all, whole, entire, rounded, thru, full-blown, integral

تمام و کمال (صفت)
thorough, well, whole, consummate, thoroughgoing

خیلی دقیق (صفت)
thorough, precise, meticulous, rigorous

از اول تا اخر (صفت)
thorough

انگلیسی به انگلیسی

• comprehensive; complete, finished
a thorough action or thing is done very carefully and completely.
people who are thorough do things in a careful and methodical way.
you can use thorough for emphasis.

پیشنهاد کاربران

۱. کامل ۲. دقیق
مثال:
The police made a thorough search of the house after the crime had been reported.
پس از گزارش جرم، پلیس خانه را کامل و دقیق گشت.
به معنای "کامل" یا "جامع" است و در موارد مختلفی استفاده می شود. برخی از مهمترین و پرکاربردترین معانی :
1 ) کامل و دقیق:
انجام کاری به طور کامل و با دقت زیاد.
She did a thorough job cleaning the house
...
[مشاهده متن کامل]

او خانه را به طور کامل و دقیق تمیز کرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
2 ) جامع و فراگیر :
پوشش دادن تمام جنبه ها یا جزئیات یک موضوع.
The report provides a thorough analysis of the data
گزارش تحلیل جامعی از داده ها ارائه می دهد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
3 ) عمیق و دقیق:
بررسی یا مطالعه عمیق و دقیق یک موضوع.
He has a thorough understanding of the subject
او درک عمیق و دقیقی از موضوع دارد.

دقیق ، جامع ، کامل
[ADJECTIVE]
✔️ جامع - همه جانبه
✔️ کامل و جامع - خیلی دقیق و کامل
SYNs:
comprehensive - exhaustive - painstaking - full
💠 Good morning.
Good morning, please sit down.
No thanks; I wonder if you talked to the chief about the lab.
...
[مشاهده متن کامل]

What lab?
The blood lab.
I just spoke to him. He quite agrees, but. . .
. . . The bills? I signed them.
I signed them yesterday.
I'm going to his office.
This isn't my concern, take it to the Schmitt.
I've told that idiot 100 times.
Ok. Give it to me to sign.
You make me sick and tired.
You did say "but". . .
Let me make it clear.
It can't be done in a flash.
It requires thorough preparation.
Preparation? We have already talked about it before.
Of Course. A blood bank is quite essential.
But it needs a budget, a project, it can't just appear overnight.
What do you mean it can't appear overnight?
We've got everything we need. I've made a budget.
Here are the figures.
It won't cost over than 120, 000 dollars.
That's nothing for you.
I even went emptied and cleaned the warehouse today.
It has three perfect rooms.
One for depoe room, two others for waiting room and lab.
What else do you want?
What you did there. . .
I'm not against you. . .
But Boden complaining you threw everything out.
But who authorized you to empty the store?
I did. What's the use of a few broken chairs?
Gentlemen. Excuse the interruption; I'll have tea sent. . .
سلام عرض میکنم آقای دکتر.
سلام جانم، بفرمایید بنشینید.
نه نه نه قربون شما، مزاحمتون نمیشم؛ میخواستم بدونم که امروز بالاخره موضوع آزمایشگاه با آقای رئیس درمیون گذاشتید یا نه؟
کدوم آزمایشگاه؟
آزمایشگاه خون دیگه.
آها ها. . بله. . بله. . بله. .
من اتفاقاً امروز خدمتشون بودم و صحبت هم کردیم. ایشونم کاملاً موافق ن، اما. .
. . . فاکتورا؟ من که دیروز فاکتورها رو . . .
والله دیروز امضا. . میگم دیروز امضاء کردم. . اَه ه ه. .
پس من میرم خدمت خودشون.
. . . اینکه به من مربوط نیست، اینو ببر پیش اشمیت.
صد دفعه به این احمق سپردم.
آقا بیار بده به من امضاء کنم. . بیار بده به من. .
خسته م کردین.
فرمودید "و اما". .
همچین خیالتو راحت کنم.
این کار یه روز و دو روز نیست.
این کار احتیاج به یه طرح جامعی داره.
طرح جامع چیه دکتر جون؟ ما که حرفامونو با همدیگه زده بودیم.
درسته. درسته. گفتید باید یه همچین مرکز خون ای توی این بیمارستان تاسیس بشه، درسته. .
اما این کار بودجه میخواد، طرح میخواد، همین جوری که نمیشه جان من.
چی چی رو همین جوری نمیشه؟
همه چیش هم حاضره والله به خدا. ایناهاش نشستم بودجه ش هم نوشتم.
بفرمایید اینم ارقامش.
سر و ته ش بزنی ۱۲۰ هزار دلار که بیشتر خرج نداره.
۱۲۰ هزار دلار هم که واسه شما پولی نیست.
تازه امروز رفتم انبار مرکزی رو هم تخلیه کردم، تمیزش کردم.
سه تا اتاق داره مناسب اینکار.
ییکی ش دپو، ییکی ش اتاق انتظار، ییکی ش هم آزمایشگاه.
دیگه چی میخواید؟
همین کاری که دیروز کردین. .
من چون مخالف نیستم آقا. .
اما این بودِن بدبخت اومده اینجا آه و ناله که چیه. . آقای اسمیت ورداشته تمام اثاثیه انبار ریخته بیرون.
آقا خیلی پر کارن. . کار میکنن. . اونوقت رفتن اثاثیه انبار رو هم ریختن بیرون؟
چند تا صندلی قراضه بوده. . ریختم دور. بله باید ریخت دور. دیگه به چه دردتون میخوره؟
فرمایشا می فرمایید.
آقایون خیلی میبخشید آ، یه خورده گرفتارم، بگم براتون چای بیارن. .
💠 They did a thorough search of the area but found nothing

کامل، جامع
شخصی که خیلی دقیق است. مو را از ماست میکشد بیرون
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : thoroughness
✅️ صفت ( adjective ) : thorough
✅️ قید ( adverb ) : thoroughly
thorough ( adj ) = deep ( adj )
به معناهای: عمیق، ژرف
thorough ( adj ) = comprehensive ( adj )
به معناهای تمام و کمال، جامع
مثل: thorough Study = مطالعه جامع
thorough search = تحقیق جامع
این کلمات شبیه هم هستن. اشتباه نگیرید.
thorough کامل
through از طریق - از میان
though اگر چه
thought اندیشه - گمان - گذشتهthink
tough سخت - سفت
They did a thorough search of the area but found nothing
کُلّی.
عمیق
کامل
جامع
تکمیل
کامل
جامع
تمام
Are you thorough with that? =کارت با اون تمومه؟

طی کردن
از میان
تمام عیار
جامع، همه جانبه
جامع
competent
rigorous
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس