thorax

/ˈθɔːræks//ˈθɔːræks/

معنی: سینه، قفسه سینه، صدر
معانی دیگر: قفسه ی سینه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: thoraces, thoraxes
(1) تعریف: in humans and in animals with four limbs, the part of the body between the neck and the abdomen, including the ribs and the cavity that contains the heart and lungs; chest.

(2) تعریف: the second or middle segment of an insect's body.

جمله های نمونه

1. The left arm bones were under the thorax.
[ترجمه گوگل]استخوان های بازوی چپ زیر قفسه سینه بود
[ترجمه ترگمان]استخوان های بازوی چپ زیر قفسه سینه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The study was published in Thorax online.
[ترجمه گوگل]این مطالعه در Thorax online منتشر شد
[ترجمه ترگمان]این مطالعه در سایت Thorax به صورت آنلاین منتشر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Herniation of abdominal viscera into the thorax following traumatic diaphragmatic rupture can simulate acute tension pneumothorax.
[ترجمه گوگل]فتق احشاء شکم به داخل قفسه سینه به دنبال پارگی دیافراگم تروماتیک می تواند پنوموتوراکس تنشی حاد را شبیه سازی کند
[ترجمه ترگمان]انقباض شکم شکمی در قفسه سینه پس از گسیختگی diaphragmatic پس از ضربه می تواند کشش شدید تنش را شبیه سازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Methods The battlefield thorax close drainage equipment manufactured by our hospital, consisted of unilateral valve, C-shaped puncture needle, and silica gel drainage tube for operation.
[ترجمه گوگل]روش‌ها تجهیزات زهکشی نزدیک قفسه سینه در میدان جنگ که توسط بیمارستان ما ساخته شد، شامل دریچه یک طرفه، سوزن سوراخ‌دار C شکل و لوله تخلیه سیلیکا ژل برای عملیات بود
[ترجمه ترگمان]روش ها میدان نبرد و تجهیزات زه کشی ساخته شده توسط بیمارستان ما شامل شیر یک طرفه، سوزن puncture C شکل و لوله زه کشی ژل سیلیکا می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The head, the thorax and the tail comprise the trumsverse segmentation.
[ترجمه گوگل]سر، قفسه سینه و دم بخش‌بندی‌های پشتی را تشکیل می‌دهند
[ترجمه ترگمان]سر، قفسه سینه و دم از بخش قطعه بندی trumsverse تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pictures showing the peritoneal pseudocyst inside the thorax.
[ترجمه گوگل]تصاویری که کیست کاذب صفاقی را در داخل قفسه سینه نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]تصاویری که peritoneal peritoneal را در سینه نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Complication has pneumonic, thorax to accumulate arthralgia of sex of lymph node enlargement of door of fluid, lung, encephalitis, defer, cardiac muscle phlogistic, glossitis.
[ترجمه گوگل]عارضه پنومونی، قفسه سینه برای تجمع آرترالژی جنس غدد لنفاوی بزرگ شدن درب مایع، ریه، آنسفالیت، تاخیر، فلوژیست عضله قلب، گلوسیت
[ترجمه ترگمان]Complication دارای pneumonic، قفسه سینه برای جمع کردن arthralgia از جنس غدد لنفاوی در رنگ، ریه، encephalitis، defer، muscle قلبی، glossitis است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lateral thorax impact caused serious results than frontal thorax impact. Lateral thorax impact often led to ascending aorta damage, rib fracture and liver damage.
[ترجمه گوگل]ضربه جانبی قفسه سینه باعث ایجاد نتایج جدی نسبت به ضربه قفسه سینه پیشانی شد ضربه جانبی قفسه سینه اغلب منجر به آسیب آئورت صعودی، شکستگی دنده و آسیب کبدی می شود
[ترجمه ترگمان]فشار جانبی (جانبی)باعث نتایج جدی در مقایسه با فشار پیشانی می شود ضربه جانبی (جانبی)اغلب منجر به آسیب وارد آئورت، شکستگی استخوان و آسیب کبدی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The classification of Lepidoptera needs comparison of head, thorax and abdomen.
[ترجمه گوگل]طبقه بندی Lepidoptera نیاز به مقایسه سر، قفسه سینه و شکم دارد
[ترجمه ترگمان]طبقه بندی of به مقایسه سر، قفسه سینه و شکم نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Objective To explore the curative effect of battlefield thorax close drainage equipment on traumatic hemopneumothorax.
[ترجمه گوگل]هدف بررسی اثر درمانی تجهیزات زهکشی نزدیک قفسه سینه میدان نبرد بر هموپنوموتوراکس تروماتیک
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی اثر curative میدان نبرد بر روی تجهیزات فاضلاب نزدیک به hemopneumothorax ضربه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The other bones were more or less in a confused mass below the thorax.
[ترجمه گوگل]استخوان های دیگر کم و بیش در یک توده گیج در زیر قفسه سینه بودند
[ترجمه ترگمان]استخوان های دیگر در توده درهمی از قفسه سینه، بیشتر و یا کم تر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Ventral Nerve-Cord consists of a series of ganglia lying on the floor of the thorax and abdomen.
[ترجمه گوگل]طناب عصبی شکمی شامل یک سری گانگلیون است که در کف قفسه سینه و شکم قرار دارند
[ترجمه ترگمان]عصب عصبی - شامل یک سری غدد عصبی است که بر روی زمین سینه و شکم قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The indirect muscles are usually the largest in the body[Sentence dictionary], and are attached to the thorax and not to the wing-bases.
[ترجمه گوگل]ماهیچه‌های غیرمستقیم معمولاً بزرگ‌ترین ماهیچه‌های بدن هستند و به قفسه سینه و نه به پایه‌های بال‌ها متصل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]ماهیچه های غیر مستقیم معمولا بزرگ ترین ماهیچه های بدن [ فرهنگ لغت هستند ] و به قفسه سینه و نه به پایه شاخه متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In female flowers, the flies are wedged in tightly, the thorax pollen being rubbed off on to the stigma.
[ترجمه گوگل]در گل‌های ماده، مگس‌ها به‌طور محکم در هم فرو می‌روند و گرده‌های سینه به کلاله مالیده می‌شوند
[ترجمه ترگمان]در گل های زن، مگس ها در محکم جا داده می شوند و گرده قفسه سینه به سمت کلاله برگردانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were beautiful creatures with red legs, black head and thorax, and black white-ringed antennae.
[ترجمه گوگل]آنها موجودات زیبایی با پاهای قرمز، سر و قفسه سینه سیاه و آنتن های سیاه حلقه سفید بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها موجودات زیبایی بودند با پاهای سرخ، سر سیاه و قفسه سینه، و حلقه های سیاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سینه (اسم)
bosom, bust, chest, breast, thorax

قفسه سینه (اسم)
kist, chest, thorax, rib cage

صدر (اسم)
thorax, cipher

تخصصی

[زمین شناسی] سینه. قفس سینه. قسمتی از بدن حشره که حاوی بالها و پاهاست

انگلیسی به انگلیسی

• area between the neck and abdomen, chest (of four-legged animals); middle body segment of an insect crustacean or arachnid
your thorax is the part of your body between your neck and your waist, including the organs that are inside, for example your heart and lungs; a medical use.
an insect's thorax is the central part of its body, between the head and the abdomen, to which the legs and wings are attached; a technical term in biology.

پیشنهاد کاربران

ناحیه ی بین گردن تا شکم، قفسه ی سینه
thorax
قفسه سینه

بپرس