phrasal verb - literary : thirst for something تشنه چیزی بودن بی حد و اندازه مشتاق چیزی بودن به چیزی بیش از تصور نیاز داشتن چیزی را بیش از حد خواستن مشتاق چیزی بودن نمونه : I think I had the average child's thirst for blood and a more than average thirst for romance