think up


ابداع کردن، اختراع کردن، از خود درآوردن، به فکر (کسی) رسیدن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to use the mind to invent (a story, excuse, or the like).

- The teacher took a moment to think up a good example to illustrate her point.
[ترجمه گوگل] معلم چند لحظه وقت گذاشت و مثال خوبی برای توضیح نظرش در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان] معلم یک لحظه صبر کرد تا به یک مثال خوب فکر کند تا منظورش را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He quickly tried to think up a good excuse for coming in late.
[ترجمه اسرا] او به سرعت به این پرداخت تا بهانه خوبی برای دیر کردن خود پیدا کند
|
[ترجمه گوگل] او به سرعت سعی کرد بهانه خوبی برای دیر آمدن بیابد
[ترجمه ترگمان] به سرعت سعی کرد که بهانه خوبی برای آمدن به این اواخر پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Advertising companies are always having to think up new ways to promote products.
[ترجمه گوگل]شرکت های تبلیغاتی همیشه مجبورند راه های جدیدی برای تبلیغ محصولات بیاندیشند
[ترجمه ترگمان]شرکت های تبلیغاتی همواره باید به روش های جدیدی برای ترویج محصولات فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There's no telling what he'll think up next.
[ترجمه گوگل]نمی توان گفت که او در آینده چه فکری خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]هیچ معلوم نیست بعد از این چه فکری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Can't you think up a better excuse than that?
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید بهانه ای بهتر از این بیاندیشید؟
[ترجمه ترگمان]نمی تونی یه بهونه بهتر از این فکر کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Certainly, Andreessen didn't think up using hypertext to link Internet documents.
[ترجمه گوگل]مطمئناً آندریسن به فکر استفاده از فرامتن برای پیوند دادن اسناد اینترنتی نبود
[ترجمه ترگمان]مسلما، andreessen به استفاده از مرور اسناد اینترنتی فکر نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've got to think up something to wear for the fancy dress party.
[ترجمه گوگل]من باید چیزی برای پوشیدن برای مهمانی لباس های فانتزی بیاندیشم
[ترجمه ترگمان]باید به چیزی فکر کنم که برای جشن بالماسکه بپوشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was trying to think up an excuse.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد بهانه ای بیابد
[ترجمه ترگمان]سعی داشت یه بهونه جور کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What cockamamie idea will he think up next?
[ترجمه فرزین پ] دفعه بعد چه ایده مسخره ای به فکرش خواهد رسید؟
|
[ترجمه گوگل]او در مرحله بعد چه ایده کاکامی را در سر خواهد داشت؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی بعدش چی فکر می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He also urges computer users to think up more imaginative passwords.
[ترجمه گوگل]او همچنین از کاربران رایانه می‌خواهد که رمزهای عبور تخیلی بیشتری بیاندیشند
[ترجمه ترگمان]او همچنین از کاربران رایانه می خواهد که به رمزهای imaginative بیشتری فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All it takes is some imagination to think up handy tips to help other producers.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که لازم است کمی تخیل است تا نکات مفیدی برای کمک به تولیدکنندگان دیگر بیاندیشید
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که طول می کشد کمی تصور برای فکر کردن به نکات مفید برای کمک به تولید کنندگان دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The only thing Rob could think up as a possible Hank Camden failure was the likelihood of a low sperm count.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که راب می‌توانست به‌عنوان شکست احتمالی هنک کامدن تصور کند، احتمال تعداد کم اسپرم بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که راب می توانست به آن فکر کند این بود که احتمال شکست کام دن کام دن کم مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How could you think up such a stupid idea?
[ترجمه گوگل]چطور تونستی به این فکر احمقانه فکر کنی؟
[ترجمه ترگمان]چطور می تونی چنین فکر احمقانه ای بکنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We must think up a good plan.
[ترجمه گوگل]ما باید یک برنامه خوب بیندیشیم
[ترجمه ترگمان]باید به یه نقشه خوب فکر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People should think up their own things, anyway.
[ترجمه گوگل]به هر حال مردم باید به فکر چیزهای خودشان باشند
[ترجمه ترگمان]به هر حال مردم باید به کاره ای خودشان فکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rowling will have to think up something clever for this one.
[ترجمه گوگل]رولینگ باید برای این کار هوشمندانه فکر کند
[ترجمه ترگمان]کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی کی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The director was asked to think up a scheme that would save the situation.
[ترجمه گوگل]از کارگردان خواسته شد طرحی بیاندیشد که وضعیت را نجات دهد
[ترجمه ترگمان]از مدیر خواسته شد تا به طرحی فکر کند که وضعیت را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• create, initiate

پیشنهاد کاربران

در محاوره: ( عذر، بهانه و غیره ) سرهم کردن، تراشیدن، خلق کردن، ابداع کردن و یا از خود درآوردن
( جواب، راه حل و غیره ) پیدا کردن و یا اختراع کردن
( نقشه ) سوار کردن
( برنامه ) ریختن
zabanshenas. com/english
[حل مسأله] تفکر خلاق؛ خرق عادت؛ فکر کردن در خارج از �چارچوب� موجود
خلق کردن
ازخود درآوردن ( چیزی مثل بهانه )

بپرس