think on one’s feet

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
سریع تصمیم گرفتن / در لحظه فکر کردن / واکنش سریع داشتن
در زبان محاوره ای:
زود جمع وجور کردن قضیه، فوری یه راه پیدا کردن، تو لحظه قاطی نکردن
🔸 تعریف ها:
1. ( ذهنی – واکنشی ) :
...
[مشاهده متن کامل]

توانایی فکر کردن و تصمیم گیری سریع در موقعیت های غیرمنتظره یا تحت فشار
مثال: You have to think on your feet during live interviews.
توی مصاحبه های زنده باید سریع تصمیم بگیری.
2. ( کاری – حرفه ای ) :
واکنش سریع و مؤثر در محیط های کاری یا جلسات
مثال: She thought on her feet and saved the presentation.
سریع فکر کرد و ارائه رو نجات داد.
3. ( اجتماعی – روزمره ) :
پاسخ دادن یا واکنش نشون دادن بدون آمادگی قبلی
مثال: I wasn’t ready for the question, so I had to think on my feet.
آماده نبودم برای سؤال، مجبور شدم فوری یه جواب سرهم کنم.
🔸 مترادف ها:
improvise – react quickly – be spontaneous – adapt fast – make snap decisions