- به چشم . . . دیدن
- . . . دانستن
- . . . دانستن
مترادف Consider هست
کسی/ چیزی را . . . تلقی کردن
کسی/چیزی را . . . دانستن
Peter had always thought of Kate as someone to be avoided.
پیتر همیشه کیت را فردی می دانست که باید از او دوری کرد.
I want you to think of this as your home.
می خواهم این را خانۀ خود بدانی.
کسی/چیزی را . . . دانستن
پیتر همیشه کیت را فردی می دانست که باید از او دوری کرد.
می خواهم این را خانۀ خود بدانی.