thief

/ˈθiːf//θiːf/

معنی: ادم دزد، دزد، جیب بر، سارق
معانی دیگر: (به ویژه به طور پنهانی) دزد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: thieves
• : تعریف: someone who steals.
مترادف: crook, robber
مشابه: bandit, brigand, burglar, criminal, cutpurse, gangster, highwayman, mugger, pickpocket, swindler

جمله های نمونه

1. a thief with a band around his neck
دزد با بندی دور گردنش

2. the thief absconded to canada
دزد به کانادا فرار کرد.

3. the thief came through the shaft of the fireplace
دزد از دودکش شومینه پایین آمد.

4. the thief eluded the police
دزد از دست پلیس فرار کرد.

5. the thief relieved him of his wallet
دزد کیف پول او را بلند کرد.

6. the thief slid out of the window
دزد مخفیانه از پنجره بیرون رفت.

7. the thief was arrested by the police
دزد توسط پلیس بازداشت شد.

8. the thief was caught by the hotel dick
کارآگاه هتل دزد را دستگیر کرد.

9. the thief was granted sanctuary in the temple
به دزد اجازه ی تحصن در معبد داده شد.

10. the thief was hustled into a taxi
دزد را کشان کشان به داخل تاکسی بردند.

11. the thief whipped out a knife
سارق ناگهان چاقو کشید.

12. a captured thief
دزد دستگیر شده

13. a jewel thief
جواهر دزد

14. a self-confessed thief
دزدی که خودش اقرار کرده

15. an elusive thief
دزدی که گیر نمی افتد

16. an infamous thief
دزد رسوا

17. he batted the thief on the head
(با چوبدستی) زد بر سر دزد.

18. i chased the thief for all i was worth
با تمام نیرویم آن دزد را تعقیب کردم.

19. i gave the thief a whack on the head with a tennis racket
با راکت تنیس ضربه ی محکمی به سر سارق زدم.

20. i grabbed the thief by the throat
خر دزد را گرفتم.

21. the police chased the thief all the way to ghom
ماموران پلیس دزد را تا قم دنبال کردند.

22. the police chased the thief and cornered him in a house
پاسبان ها دزد را تعقیب و در خانه ای گیر انداختند.

23. the police pinioned the thief
پاسبان ها کتف های دزد را بستند.

24. he hurled himself at the thief
او خود را به سوی دزد جهانید (پرید به دزد).

25. he is nothing but a thief
او جز دزد چیز دیگری نیست.

26. he lurked around like a thief
او مانند یک دزد پاورچین پاورچین (و مخفیانه) به این طرف و آن طرف می رفت.

27. he too legged after the thief
او هم به دنبال دزد دوید.

28. the alert neighbors recognized the thief and called the police
همسایه های هشیار دزد را شناختند و به پلیس خبر دادند.

29. the policeman ran after the thief and caught him
پاسبان دنبال دزد دوید و او را گرفت.

30. we tried to hold the thief until the police arrived
کوشیدیم دزد را نگهداریم تا پلیس سر برسد.

31. once a thief, always a thief
(یکبار دزد،همیشه دزد) یک خطا موجب خطاهای دیگر می شود

32. as i entered the room, the thief bolted out of the window
وارد اتاق که شدم دزد از پنجره زد به چاک.

33. the servant turned out to be a thief
نوکر دزد از آب درآمد.

34. the police are on the scent of the thief
پلیس ها دارند دزد را گیر می آورند.

35. i had the misgiving that he might be a thief
به دلم برات شده بود که او ممکن است دزد باشد.

36. we went into the forest in pursuit of the thief
به دنبال دزد وارد جنگل شدیم.

مترادف ها

ادم دزد (اسم)
abductor, kidnapper, thief

دزد (اسم)
thief, good fellow, apache, robber, shoplifter, stealer, burglar, picaroon, pilferer, lurcher, hobgoblin, defalcator, peculator, purloiner, raptor, larcener, larcenist, picklock, piker

جیب بر (اسم)
thief, dip, cutpurse, pickpocket

سارق (اسم)
thief, larcener, larcenist

تخصصی

[نفت] لوله ی نمونه گیری

انگلیسی به انگلیسی

• robber, burglar
a thief is a person who steals something from another person, especially without using violence.

پیشنهاد کاربران

دزد ، جیب بر ، آدم ربا
Who steals something from other people
دزد
سارق
دزد، سارق
این کلمه در reach 2 کانون زبان ایران میشه:
معنی:دزد
person who steals things from other people
شخصی که چیزهای دیگران را می دزدد.
. take other people's without permission
دزد یا سارق
دزد
He stole money from his parents

دزد، سارق، فردی که وسایل افراد را بدون اجازه آنها بر می دارد
A person who steals things from other people
فردے که بدون اجازه به وسایل دیگران دست میزند و ان را برای خود بر میدارد
a person who steals things from othe r pe ole
A person who steals things from other people
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس