thicken

/ˈθɪkən//ˈθɪkən/

معنی: سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن
معانی دیگر: ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شدن، انبوه کردن یا شدن، پر پشت کردن یا شدن، (صدا) خشن کردن یا شدن، گرفته کردن یا شدن، غامض شدن، پیچیده تر شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: thickens, thickening, thickened
مشتقات: thickener (n.)
(1) تعریف: to make or become thick or thicker.
مترادف: clot, coagulate, congeal, inspissate
متضاد: attenuate, thin
مشابه: condense, curd, deepen, enlarge, jell, set, solidify

(2) تعریف: to make or become more complicated or intense.
مترادف: escalate, heighten, intensify
مشابه: augment, complicate, concentrate, deepen

- The mystery thickened.
[ترجمه حسن افشار] راز مرموزتر شد.
|
[ترجمه گوگل] راز غلیظ شد
[ترجمه ترگمان] این راز غلیظ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an exercise to thicken the neck
ورزش برای ستبر کردن گردن

2. He added some flour to thicken the soup.
[ترجمه گوگل]مقداری آرد اضافه کرد تا سوپ غلیظ شود
[ترجمه ترگمان]او مقداری آرد اضافه کرد تا سوپ را سفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thicken the broth with the cornflour.
[ترجمه گوگل]آب گوشت را با آرد ذرت غلیظ کنید
[ترجمه ترگمان]سوپ را با the مخلوط کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The fog was beginning to thicken.
[ترجمه گوگل]مه شروع به غلیظ شدن کرده بود
[ترجمه ترگمان]مه کم کم داشت غلیظ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We'll add some flour to thicken the soup.
[ترجمه گوگل]مقداری آرد اضافه می کنیم تا سوپ غلیظ شود
[ترجمه ترگمان]مقداری آرد اضافه می کنیم تا سوپ را غلیظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Use flour to thicken the gravy.
[ترجمه گوگل]از آرد برای غلیظ شدن سس استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]برای سفت کردن the از آرد استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thicken the sauce with a little flour.
[ترجمه گوگل]سس را با کمی آرد غلیظ کنید
[ترجمه ترگمان]سس را با یک آرد کم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You can thicken the stew with flour.
[ترجمه گوگل]می توانید خورش را با آرد غلیظ کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید سوپ را با آرد غلیظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sauce should thicken as it comes to the boil.
[ترجمه گوگل]سس وقتی به جوش می آید باید غلیظ شود
[ترجمه ترگمان]سس باید همان طور که به جوش می آید ضخیم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As we age the lenses of the eyes thicken, and thus refract light dif-ferently.
[ترجمه گوگل]با افزایش سن، عدسی های چشم ضخیم می شوند و بنابراین نور را به طور متفاوتی می شکنند
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما در سنین پایین لنزهای چشم را ضخیم می کنیم، و در نتیجه مشکلات نور را از بین می بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thicken the soup by adding potatoes.
[ترجمه گوگل]سوپ را با اضافه کردن سیب زمینی غلیظ کنید
[ترجمه ترگمان]با افزودن سیب زمینی سوپ را تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The crowds around him began to thicken.
[ترجمه گوگل]جمعیت اطراف او شروع به غلیظ شدن کردند
[ترجمه ترگمان]انبوه جمعیت دورش جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stir in the quark to thicken the sauce.
[ترجمه گوگل]کوارک را هم بزنید تا سس غلیظ شود
[ترجمه ترگمان]کوارک جهت سفت کردن the به هم بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This will thicken other proofs.
[ترجمه گوگل]این باعث ضخیم شدن دیگر شواهد می شود
[ترجمه ترگمان]این دیگر دلایل دیگری نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Blues solos often employ double-stops to thicken up the lines.
[ترجمه گوگل]تکنوازی های بلوز اغلب از دو توقف برای ضخیم تر کردن خطوط استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]استفاده از solos بلوز غالبا برای سفت کردن خطوط به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفت کردن (فعل)
compact, concrete, fasten, ram, tighten, harden, toughen, congeal, solidify, stiffen, thicken, make fast, make firm, make hard, make rigid, make tense, make tight, render tenacious, render tough

ضخیم کردن (فعل)
firm, thicken

کلفت کردن (فعل)
gross, thicken, inspissate

غلیظ کردن (فعل)
thicken, inspissate

غلیظ شدن (فعل)
thicken

کلفت تر شدن (فعل)
thicken

ستبر کردن (فعل)
thicken

پرپشت کردن (فعل)
thicken

انگلیسی به انگلیسی

• make thick in consistency; become thick, condense; grow more intricate, become increasingly complex
if something thickens, it becomes more closely grouped together or denser than it was before.
when you thicken a liquid or when it thickens, it becomes stiffer and more solid.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : thicken
✅️ اسم ( noun ) : thickness / thickener
✅️ صفت ( adjective ) : thick
✅️ قید ( adverb ) : thickly
قوام بخشیدن
غلیظ کردن=تغلیظ
ضخامت بخشیدن
گردن کلفت تر کردن
تضخیم
ضخیمیدن.
ضخیماندن چیزی.
کُلُفتیدن.
کلفتاندن چیزی.
ستبریدن.
ستبراندن چیزی.
پُرپُشتیدن .
پُرپُشتاندن چیزی.
سِفتیدن.
سِفتاندن چیزی.

بپرس