• (1)تعریف: the curative treatment of disease or disability. • مشابه: remedy
• (2)تعریف: the power or quality of healing.
• (3)تعریف: any of several curative treatments by specific means or methods, such as physical therapy or psychotherapy.
جمله های نمونه
1. milieu therapy
(روانپزشکی) محیط درمانی
2. radiation therapy
درمان تابشی،پرتو درمانی
3. encounter group therapy
درمان با گروه رویارویی
4. She needed speech therapy after she suffered severe head injuries in a car accident.
[ترجمه آرمان بدیعی] او بعد از متحمل شدن جراحات شدید سر در یک تصادف اتومبیل، به گفتار درمانی نیاز داشت.
|
[ترجمه گوگل]او پس از جراحات شدید سر در یک تصادف رانندگی به گفتار درمانی نیاز داشت [ترجمه ترگمان]او پس از اینکه دچار جراحت های جدی در یک تصادف اتومبیل شد، به گفتار درمانی نیاز داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I underwent aversion therapy for my addiction to smoking.
[ترجمه گوگل]من برای اعتیادم به سیگار تحت درمان بیزاری قرار گرفتم [ترجمه ترگمان]من درمان اعتیاد رو برای اعتیاد به سیگار رو تحمل کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Mention sex therapy and most people will titter in embarrassment.
[ترجمه گوگل]به سکس درمانی اشاره کنید و بیشتر مردم از خجالت لق می زنند [ترجمه ترگمان]درمان جنسیت را ذکر کنید و اغلب افراد در خجالت پوزخند می زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Most patients undergo some sort of drug therapy for leukaemia.
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران تحت نوعی درمان دارویی برای لوسمی قرار می گیرند [ترجمه ترگمان]بیشتر بیماران دچار نوعی درمان اعتیاد به سرطان خون می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They discuss their problems in group therapy sessions.
[ترجمه گوگل]آنها مشکلات خود را در جلسات گروه درمانی مطرح می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها درباره مشکلات خود در جلسات درمانی گروه بحث و تبادل نظر کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She will now begin occupational therapy to regain the use of her hands.
[ترجمه گوگل]او اکنون کاردرمانی را آغاز خواهد کرد تا دوباره استفاده از دستانش را به دست آورد [ترجمه ترگمان]او اکنون درمان شغلی را برای به دست آوردن استفاده از دست خود آغاز خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A stammering child can benefit from speech therapy.
[ترجمه گوگل]کودک لکنت زبان می تواند از گفتار درمانی بهره مند شود [ترجمه ترگمان]یک کودک لکنت زبان می تواند از گفتار درمانی بهره مند شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Joining a club can be a therapy for loneliness.
[ترجمه گوگل]عضویت در باشگاه می تواند درمانی برای تنهایی باشد [ترجمه ترگمان]پیوستن به یک باشگاه می تواند درمانی برای تنهایی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The scientists are cautious about using enzyme therapy on humans.
[ترجمه گوگل]دانشمندان در مورد استفاده از آنزیم درمانی بر روی انسان محتاط هستند [ترجمه ترگمان]دانشمندان در مورد استفاده از درمان آنزیم بر روی انسان ها محتاط هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The next stage in the economic shock therapy will be freeing energy prices.
[ترجمه گوگل]مرحله بعدی شوک درمانی اقتصادی، آزادسازی قیمت انرژی خواهد بود [ترجمه ترگمان]مرحله بعدی در درمان شوک اقتصادی، آزاد سازی قیمت انرژی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Her condition is not responsive to drug therapy.
[ترجمه گوگل]وضعیت او به درمان دارویی پاسخ نمی دهد [ترجمه ترگمان]شرایط وی واکنشی به درمان اعتیاد نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. I needed a lot of retail therapy to help me get over my ex-boyfriend.
[ترجمه گوگل]من نیاز به درمان خرده فروشی زیادی داشتم تا به من کمک کند دوست پسر سابقم را کنار بگذارم [ترجمه ترگمان]من به یه عالمه درمان نیاز داشتم تا کم کم کنه که دوست پسر سابقم رو پیدا کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. Physical therapy is an important adjunct to drug treatments.
[ترجمه گوگل]فیزیوتراپی یک مکمل مهم برای درمان دارویی است [ترجمه ترگمان]درمان فیزیکی یک روش مهم برای درمان اعتیاد به مواد مخدر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. What you need is a bit of retail therapy!
[ترجمه گوگل]آنچه شما نیاز دارید کمی خرده درمانی است! [ترجمه ترگمان]چیزی که شما نیاز دارید کمی درمان خرده فروشی است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. I went into therapy because my doctor suggested it.
[ترجمه گوگل]من به دلیل پیشنهاد دکترم وارد درمان شدم [ترجمه ترگمان]من رفتم مشاوره چون دکترم گفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مداوا (اسم)
medical treatment, therapy
تداوی (اسم)
medication, therapy
درمان (اسم)
order, treatment, remedy, therapy
مبحث تداوی (اسم)
therapy, therapeutics
معالجه (اسم)
treatment, therapy
انگلیسی به انگلیسی
• treatment designed to cure a disease or disorder therapy is the treatment of mental or physical illness, often without the use of drugs or operations.
پیشنهاد کاربران
The process of healing, treatment, or improvement of a condition, typically involving a therapeutic relationship between a therapist and a patient. فرایند التیام، درمان یا بهبود یک وضعیت، معمولاً شامل رابطه درمانی بین درمانگر و بیمار است. ... [مشاهده متن کامل]
تراپی به معنای فرایند درمانی است که شامل تعاملات فردی یا گروهی با یک متخصص بهداشت روان یا فیزیکی برای بهبود سلامت روانی یا جسمی فرد است. ( تمرکز ) : تراپی اغلب بر بهبود وضعیت روانی، احساسی و گاهی فیزیکی فرد تمرکز دارد. ( نمونه ها ) : Psychotherapy ( روان درمانی ) : جلسات مشاوره با یک روان شناس یا مشاور. Physical Therapy ( فیزیوتراپی ) : تمرینات و فعالیت های بدنی برای بهبود عملکرد جسمی. Occupational Therapy ( کاردرمانی ) : کمک به افراد برای انجام فعالیت های روزمره و کاری. مثال؛ She started therapy to address her anxiety and depression. The physical therapy helped him regain strength after the accident. Art therapy provided an outlet for her emotions and creativity. تفاوت های therapy و treatment؛ Scope ( دامنه ) : تراپی معمولاً به جلسات مشاوره یا فعالیت های درمانی خاص محدود می شود، در حالی که درمان شامل طیف وسیعی از روش ها و اقدامات می شود. Purpose ( هدف ) : هدف اصلی تراپی بهبود وضعیت روانی یا فیزیکی از طریق تعامل و فعالیت های درمانی است، در حالی که درمان بهبود یا مدیریت شرایط پزشکی یا روانی است. Approach ( رویکرد ) : تراپی معمولاً به صورت بلندمدت و مستمر انجام می شود، در حالی که درمان ممکن است شامل اقدامات کوتاه مدت و فوری باشد.
در روان شناسی: درمان، تراپی، جلسات درمان، مشاوره
ترجمه شما فراگیر نیست شما فقط روان درمانی را می بینید در حالی که این واژه در درمان عصب دندان که به اشتباه عصب کشی گفته می شود هم وجود دارد. Root Canal Therapy این واژه درمان از طریق اعصاب است پس بهترین ترجمه این واژه � عصب درمانی � ست.
درمان مثال: He underwent therapy to recover from the accident. او درمانی را پشت سر گذاشت تا از تصادف بهبود یابد.
حیوانات هم دم نیست اسمش Therapy animal حیوان درمانی که ثابت شده یعنی کسی که افسرده است یک حیوان رو در واقع به سرپرستی میگیره تا مثل یک دوست بشه براش و درمان بشه
درمان کننده Therapy animals حیوانات همدم ( که حالت درمانگری برای افراد دارن )
در پلیمر معنی تصفیه و روش
therapy ( روانشناسی ) واژه مصوب: درمان 2 تعریف: سلسله معالجات نظاممندی که برای بهبود بخشیدن به وضعیت مرضیِ جسمانی یا روانی فرد انجام می شود
در روانشناسی ( بعضاً ) : مشاوره
اگه در جمله مربوط به روانشناسی باشه "روان درمانی" معنی میده