1. The store detective told the shoplifter that the game was up.
[ترجمه گوگل]کارآگاه فروشگاه به سارق مغازه گفت که بازی تمام شده است
[ترجمه ترگمان]بازرس فروشگاه به مغازه مغازه گفت که بازی شروع شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بازرس فروشگاه به مغازه مغازه گفت که بازی شروع شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Maggie knew that he had recognized her and the game was up.
[ترجمه گوگل]مگی میدانست که او را شناخت و بازی تمام شد
[ترجمه ترگمان]مگی می دانست که او او را شناخته است و بازی شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مگی می دانست که او او را شناخته است و بازی شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The game is up; the principal knows the boys have been smoking in the basement.
[ترجمه گوگل]بازی تمام شد؛ مدیر مدرسه می داند که پسرها در زیرزمین سیگار کشیده اند
[ترجمه ترگمان]بازی شروع شده و مدیر می داند که بچه ها در زیرزمین سیگار می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بازی شروع شده و مدیر می داند که بچه ها در زیرزمین سیگار می کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. When Dastmalchi called and showed his hand, Tom knew the game was up.
[ترجمه گوگل]وقتی دستمالچی زنگ زد و دستش را نشان داد، تام فهمید که بازی تمام شده است
[ترجمه ترگمان]وقتی Dastmalchi زنگ زد و دستش را نشان داد، تام می دانست که بازی به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وقتی Dastmalchi زنگ زد و دستش را نشان داد، تام می دانست که بازی به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The count suddenly stiffened, his midnight-black eyes narrowing to glittering points of light, and Maggie knew the game was up.
[ترجمه گوگل]شمارش ناگهان سفت شد، چشمهای سیاه نیمهشباش به نقاط نورانی پر زرق و برق باریک شد و مگی میدانست که بازی تمام شده است
[ترجمه ترگمان]ناگهان کنت منقبض شد و چشمان سیاهش تنگ به نقطه های درخشان نور شد و مگی می دانست که بازی به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ناگهان کنت منقبض شد و چشمان سیاهش تنگ به نقطه های درخشان نور شد و مگی می دانست که بازی به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Seeing that the game was up, Kissinger switched his tactics from fighting Jackson to joining him.
[ترجمه گوگل]کیسینجر با دیدن اینکه بازی تمام شد، تاکتیک خود را از مبارزه با جکسون به پیوستن به او تغییر داد
[ترجمه ترگمان]کیسینجر پس از دیدن بازی، تاکتیک های خود را از مبارزه با جکسون برای پیوستن به او تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کیسینجر پس از دیدن بازی، تاکتیک های خود را از مبارزه با جکسون برای پیوستن به او تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The game is up and life begins.
[ترجمه گوگل]بازی تمام شد و زندگی شروع شد
[ترجمه ترگمان]بازی تمام شده و زندگی آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بازی تمام شده و زندگی آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The game is up, the teacher knows who took the keys.
[ترجمه گوگل]بازی تمام شده است، معلم می داند که کلیدها را گرفته است
[ترجمه ترگمان]بازی تمام شده، معلم می داند که چه کسی کلید را برداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بازی تمام شده، معلم می داند که چه کسی کلید را برداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The game is up.
10. As a rule, even the more hardened cases respond to authority when they realise the game is up.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک قاعده، حتی موارد سختتر وقتی متوجه میشوند که بازی تمام شده است، به اقتدار پاسخ میدهند
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قاعده، حتی در مواردی که متوجه می شوند که بازی ادامه دارد، حتی موارد سخت تر نیز به قدرت واکنش نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک قاعده، حتی در مواردی که متوجه می شوند که بازی ادامه دارد، حتی موارد سخت تر نیز به قدرت واکنش نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It was the smile of a captain who knows the game is up.
[ترجمه گوگل]این لبخند کاپیتانی بود که می داند بازی تمام شده است
[ترجمه ترگمان]اون لبخند یه کاپیتان بود که می دونه بازی شروع شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اون لبخند یه کاپیتان بود که می دونه بازی شروع شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید